هرگاه كه تنها شاهد هميشگي جر و بحثهاي تمامنشدني پدر و مادرش است، دائم اين را با خود تكرار ميكند و ميگويد من كه ابله نيستم تا باور كنم! آنها حتما دوباره با هم آشتي ميكنند.
مدام با خودش تكرار ميكند تا نقطههاي كوچك روشنايي دلش روشن بماند. گاه دلش ميخواهد پل باشد و دستانش را باز نگه ندارد تا مادر به پدر از طريق دستان كوچكش به عشق برسند.
گاه دلش ميخواهد كبوتر نامهبر نباشد و پيغام و پسغامهاي مادر را از پدر يا پدر را از مادر، از اين گوش به آن گوش نرساند.
گاهي اوقات هم دلش ميخواهد اصلا نباشد. چون خودش با گوشهايش شنيده بود كه مادر به خاله ميگفت اگر شيدا نبود تا حالا...
شيدا كلمات را ميشمارد. كلماتي كه از پدر به مادر رد و بدل ميشود و برعكس و گاه دستش از تعداد كلمات رد و بدل شده خالي ميماند.
شيدا دلش خوش است كه هنوز پدر و مادر زير يك سقف هستند و او جزو گروه بچههاي طلاق نشده است، اما نميداند حاصل ازدواجي است كه مبتلا به طلاق عاطفي است.
گاه كودكاني مانند شيدا تنها نخ ارتباطي زوجين هستند. در برخي خانوادهها كه اختلافها زياد است، وجود فرزندان تنها دليل براي نرسيدن به مرحله جدايي است.
وقتي اختلاف در خانوادهاي بيداد ميكند و همسران به دلايل مختلف نميتوانند از هم جدا شوند، در همه زمينهها از رابطه عاطفي گرفته تا روحي، گفتاري و جنسي باهم غريبه ميشوند.
خانهاي هم كه اينگونه باشد، خالي از مهر و عاطفه و انرژي مثبت است. زوجها در بيگانگي دنياي يكديگر گم ميشوند و فقط براي هم حكم يك همخانه يا يك همنشين را كه به او عادت كردهاند، دارند.
در اين خانه هر كسي براي خودش زندگي ميكند. اعضاي اين خانواده با فاصلهاي كه از لحاظ روحي و جسمي با يكديگر دارند خط قرمزهايي را براي همديگر مشخص كردهاند و هركدام در خلوت خود ديگري را متهم ميكنند.
فرزندان در اين خانه حس امنيت و آرامش ندارند و بيشتر تمايل دارند وقت خود را بيرون از خانه و با دوستانشان بگذرانند؛ جامعه ناامن، آماده پذيرش اين افراد است.
متاسفانه اين بچهها تمايل بيشتري به استفاده از مواد مخدر، ارتباطهاي ناسالم و نامشروع و انجام كارهاي خلاف دارند. آنها شادي را خارج از خانه جستوجو ميكنند.
برخي نيز دچار افسردگي ميشوند و مسلما چنين بچههايي براي آينده خود و تشكيل يك زندگي جديد هيچ الگوي مناسبي پيشرو ندارند و شايد آنها نيز در آينده دچار مشكل پدر و مادرهاي خود شوند.