طی قرنها، والدین احساس می کردند که اگربچه ای را به سن بلوغ برسانند، کاری مهم انجام داده اند و اگر فرزندانشان در برابر بیماری ها، حوادث و ... زنده بمانند موفقیتی بزرگ کسب کرده اند.
امروزه بچه ها از مزایای داروها و فن اوری بهره مند می شوند اما والدین امروزی دیدی پیچیده تر پیدا کرده اند.
آنان می خواهند فرزندانی پرورش دهند که دارای خصوصیات زیر باشند:
**مسئول و همراه
**با شهامت
**خوشحال و مستعد لذت بردن از زندگی
**موفق
**احترام گذاشتن به احساسات دیگران
**مودب و دست و دل باز
**راستگو
**دوستدار خانه و خانواده
** متکی به نفس
** و....
با این حال، این اهداف ممکن است در خدمت ما قرار گیرند به شرطی که به خاطر داشته باشیم اینها ابزار مناسبی برای راهنمایی و الهام بخشیدن به ما هستند نه برای اینکه ما را از پای دربیاورند.
از لحظه ای که بچه ها به دنیا می آیند والدین سعی دارند رفتار آنان را شکل دهند و بر آن نفوذ نمایند. اما در هر بچه صفات معینی وجود دارد که بخشی از شخصیت منحصر به فرد او را تشکیل می دهد. صفاتی که ما به عنوان پدر یا مادر ممکن است بر روی آنها نظارت اندک داشته یا ابدا نظارت نداشته باشیم. همچنان که سعی می کنیم به تدریج همکاری و مسئولیت و شهامت را به فرزندانمان بیاموزیم، بجاست که این معیارهای درونی و نقشی که در شکل دهی فرزندانمان ایفا می کنند را بشناسیم. این عوامل عبارتند از:
**خلق و خو
**سرعت رشد
**شیوه رشد
**مراحل رشد
منظور از خلق و خو این است که هر نوزادی با خلق و خویی منحصر به فرد متولد می شود که اساسا در تمام دوران کودکی با او می ماند.خلق و خو هیچ ربطی به هوش و استعداد ندارد بلکه به کیفیت منحصر به فردی که نوزاد با آن زاده شده است مربوط است. مثلا برخی از کودکان در زمانهایی منظم و ثابت گرسنه یا خواب آلوده می شوند در حالی که ممکن است حالت بچه ای دیگر قابل پیش بینی نباشد.
پژوهشگران میگویند هماهنگ بودن سبک تربیتی والدین و شخصیت کودک میتواند خطر افسردگی و اضطراب را در کودکان کاهش دهد
منظور از سرعت رشد نیز آن است که بچه ها با سرعت و به روش مخصوص به خودشان رشد می کنند. آنان تقویمشان را برای دستیابی به رشد، در درون خود حمل می کنند. دندان درآوردن، شروع به چهار دست و پا راه رفتن، حرف زدن و یادگیری کنترل ادرار نیز از پیش تعیین شده است اما در هر حال محیط نیز بر آن اثر دارد.
منظور از شیوه رشد این است که برخی از بچه ها با اشتیاق بیشتری می آموزند. بدون آنکه از اشتباهات خود ناراحت شوند در برابر دیگران تمرین می کنند اما برخی دیگر از کودکان هیچ یک از مهارتهای خود را در معرض دید نمی گذارند تا زمانی که در آن خبره شوند.
و در نهایت منظور از مراحل رشد این است که بچه ها با ترکیب توالی قابل پیش بینی رشد می کنند. درک این توالی عمومی والدین را قادرمی سازد که بدانند در دوران پرچالش رشد برای چه رویدادی آماده باشند و چگونه مفید واقع شوند. اما هرگز فراموش ئکنید که بچه ها با سرعت انفرادی خود و شیوه خودشان رشد می کنند. هر بچه ای زمانی به مهارتی جدید مسلط می شود که آماده انجام دادن آن است.
هدف از بیان این مقدمه کلی این بود که به اولیا بیان کنیم که زمانی شیوه های تربیتی ما حداکثر تاثیر را دارد که با ویژگی های کلی و شخصیتی فرزندان هماهنگی داشته باشد.
پژوهشگران میگویند هماهنگ بودن سبک تربیتی والدین و شخصیت کودک میتواند خطر افسردگی و اضطراب را در کودکان کاهش دهد.
به گزارش هلث دی یک بررسی سهساله بر روی 214 کودک و مادرانشان نشان داد در صورتی که تطابق مناسبی میان سبک تربیتی والد و شخصیت کودک وجود داشته باشد، احتمال افسردگی و اضطراب کودک تا نصف کاهش پیدا میکند.
اما در موارد عدم تطابق سبک تربیتی و شخصیت کودک خطر بروز علائم اضطراب و افسردگی دو برابر افزایش مییافت.
این کودکان در شروع این بررسی بوسیله پژوهشگران دانشگاه واشنگتن به طور میانگین 9 سال داشتند.
سرپرست این پژوهش گفت: "یافتههای ما به نفع کنار گذاشتن رویکرد سبک واحد تربیتی برای همه فرزندان است، و توصیه های مشخصی درباره چگونگی برخورد والدین برای تسکین دادن اضطراب و افسردگی کودکان در اختیار میگذارد."
او افزود: "ما خصوصیاتی را که کودکان مستعد اضطراب و افسردگی میکند، در نظر میگیریم، و چگونگی شکل گیری این علائم و واکنش کودکان به شیوههای متفاوت تربیتی را مورد بررسی قرار میدهیم."
لیلیانا لنگوآ استاد روانشناسی و یکی از این پژوهشگران گفت: "ما درباره والدینی که بیش از حد درگیر تربیت فرزندانشان هستند، و با اصطلاحاتی مانند "مادران ببری" یا "والدین هلیکوپتری" نامبرده میشوند، زیاد میشنویم. غریزه والدین این است که به کودکانشان یاری برسانند و از آنها حمایت کنند، اما همیشه برای آنها روشن نیست که چگونه این مداخله را به بهترین روش نشان دهند. این پژوهش نشان میدهد که در تربیت فرزند رعایت تعادلی لازم است میان مداخله مستقیم و مداخله غیرمستقیم همراه با هدایت، حمایت و سازماندهی بر اساس سرنخهایی که از رفتار کودک به دست میآید."
در این پژوهش کودکانی که بهتر میتوانستند عواطف و رفتارشان را مهار کنند، در صورتی که والدی بسیار مهارکننده داشتند، با احتمال بیشتری دچار اضطراب و افسردگی میشدند. این کودکان هنگامی که مادرانشان به آنها تا حدی امکان خودمختاری میدادند، وضعیت عاطفی بهتری داشتند.
در مقابل این پژوهشگران دریافتند که در کودکانی که توانایی کمتری در کنترل عواطف و اعمالشان داشتند، سبک تربیتی بر اساس سازماندهی و هدایت مفیدتر است
لنگوآ افزود: "والدین باید برای کمک - و نه مسلط شدن- به کودکان در موقعیتهای مشکل حضور داشته باشند و به کودکانشان یاری برسانند تا آنها شخصا بر چالشها غلبه کنند."