اين کودکان به آساني به خنده ميافتند، از زندگي لذت ميبرند و واقعگرا و معمولا خوشبين هستند. بر عکس کودکان با عزتنفس پايين در مقابل مشكلات زندگي دچار اضطراب و نااميدي ميشوند. اين کودکان درباره خودشان نظر مثبتي ندارند و براي يافتن راهحل مسايل، مشکل پيدا ميكنند. اگر افکار مبني بر سرزنش خود مانند «من خوب نيستم» يا «نميتوانم کاري را درست انجام دهم» ذهن کودک را تسخير کند، دچار انفعال، انزوا و افسردگي خواهد شد. پاسخ فوري چنين کودکي هنگام مواجهه با چالشي جديد «من نميتوانم» است.
«عزتنفس» مجموعهاي از باورها يا احساساتي است که درباره خودمان داريم يا به عبارتي «برداشتهاي ما از خودمان» است. اينکه خودمان را چگونه تعريف کنيم، بر عواطف، نگرشها و رفتارها و سازگاري عاطفيمان اثر ميگذارد. الگوهاي عزتنفس از همان اوان زندگي شروع به پديدارشدن ميکند. مثلا کودک نوپايي که توانسته است يک شاخص رشدي مانند چند قدم راهرفتن را پشتسر بگذارد، حسي از موفقيت را تجربه ميکند که عزتنفس او را تقويت خواهد كرد. آموختن چند قدم راهرفتن پس از تلاشهاي ناموفق، کودک را به اين باور ميرساند که داراي توانايي انجام کارهاست. اين ادراک موفقيت پس از تداوم در انجام کاري بسيار زود آغاز ميشود. در حالي که کودکان سعي ميکنند، شکست ميخورند، دوباره سعي ميکنند، دوباره شکست ميخورند و نهايتا موفق ميشوند، برداشتي از تواناييهاي خودشان به دست ميآورند. آنها در همين زمان براساس تعاملهايي که با ديگران دارند، يک «خودپنداره» (ادراک از خويشتن) به دست ميآورند. به همين علت دخالت والدين براي کمک به ايجاد خودپندارهاي دقيق و متعادل در کودک اهميت دارد. عزتنفس را همچنين ميتوان احساس توانايي توام با احساس دوستداشته شدن تعريف کرد. کودکي که در نتيجه موفقيتي خوشحال ميشود، اما احساس نميكند والدين دوستش دارند، ممکن است نهايتا دچار عزتنفس پايين شود. به همين ترتيب کودکي كه احساس دوستداشته شدن ميکند، اما درباره تواناييهاي خود احساس ترديد دارد نيز در آينده عزتنفس پاييني خواهد داشت. عزتنفس طبيعي هنگامي به وجود ميآيد که تعادلي درست ميان اين دو احساس وجود داشته باشد.
نشانههاي عزتنفس
عزتنفس کودک در طول دوره رشدش نوسان دارد. عزتنفس بهطور مکرر تغيير ميکند و تنظيم ميشود، زيرا تحتتاثير تجربههاي کودک و ادراکات جديد او است. بنابراين بايد از نشانههاي عزتنفس سالم و عزتنفس ناسالم آگاه شد. کودکان داراي عزتنفس پايين ممکن است نخواهند چيزهاي جديد را امتحان کنند، ارزيابي منفي از خود داشته باشند؛ مثلا «من احمقم» يا «هيچوقت ياد نميگيرم چطور اين کار را انجام دهم». اين کودکان ممکن است در مقابل ناکامي تحمل پاييني داشته باشند، به آساني تسليم شوند يا انتظار داشته باشند فرد ديگري مسووليت کارهايشان را به عهده گيرد. اين بچهها گرايش دارند خودشان را سرزنش کنند و به آساني از خودشان نااميد ميشوند. کودکان دچار عزتنفس پايين، موانع گذرا را دائمي و غيرقابل تحمل فرض ميکنند و حسي از بدبيني در آنها غلبه دارد.
کودکاني که عزتنفس سالمي دارند، از برقراري رابطه با ديگران لذت ميبرند. آنها در موقعيتهاي اجتماعي راحت هستند و هم از فعاليتهاي گروهي و هم از انجام کارهايي که بايد مستقل انجام داد، خوششان ميآيد. اين کودکان اگر با مانعي مواجه شوند، ميتوانند شيوهاي براي از ميان برداشتن آن پيدا کنند، ناخشنودي خود را بدون تحقير خود يا ديگران بيان ميکنند. مثلا کودکي که عزتنفس طبيعي دارد، به جاي اينکه به خودش بگويد: «من احمقم»، ميگويد: «اين را نميفهمم». اين کودکان ضعفها و قدرتهايشان را ميشناسند و آنها را ميپذيرند و حس خوشبيني در آنها غلبه دارد.
والدين و عزتنفس کودکان
والدين ميتوانند با عمل به اين توصيهها به ايجاد عزتنفس سالم در کودکانشان کمک کنند:
مراقب چيزهايي که ميگوييد باشيد: کودکان به کلمات والدين بسيار حساساند. به ياد داشته باشيد آنها را نه فقط به خاطر کارهايي که به خوبي انجام دادهاند، بلکه براي تلاشي كه انجام دادهاند، تحسين کنيد. مثلا اگر کودکتان نتوانسته است به تيم فوتبال مدرسه راه يابد، به او نگوييد: «دفعه ديگر بيشتر تلاش کن تا بتواني وارد تيم شوي.» به جاي اين بگوييد: «درسته که نتوانستي وارد تيم شوي، اما همين که تلاش کردي، باعث افتخار من است.» دادن پاداش را به تلاش کودک براي انجام يک کار و تکميل آن موكول کنيد، نه فقط نتيجهاي که به دست آورده است.
سرمشق مثبتي براي کودکانتان باشيد: اگر هميشه خودتان را سرزنش ميکنيد، بدبين هستيد و درباره تواناييها و محدوديتهايتان برداشتي واقعي نداريد، کودک شما نيز رفتار شما را بازتاب خواهدداد. اگر عزتنفستان را تقويت کنيد، کودکتان الگوي خوبي خواهد داشت.
باورهاي غيرمنطقي کودکتان را شناسايي و تصحيح کنيد: والدين بايد باورهاي غيرمنطقي کودکان درباره خودشان را شناسايي کنند؛ اين باورها ممکن است درباره کمال، جذابيت، توانايي يا ساير خصوصيات باشد. کمک به کودکان براي اينکه معيارهاي دقيقتري براي ارزيابي خودشان داشته باشند، به آنها کمک ميکند «خودپنداره» سالمي پيدا کنند. ممكن است برداشت نادرست نسبت به خود در کودک ريشه بگيرد و به واقعيتي تبديل شود. مثلا کودکي كه در مدرسه تلاش ميکند، اما در رياضيات مشکل دارد، ممکن است به خودش بگويد: «نمره رياضيات من خوب نيست، من دانشآموز بدي هستم.» اين باور نه تنها تعميمي نادرست است، بلکه باوري است که کودک را به شکست ميکشاند. کودکتان را تشويق کنيد موفقيت را در پرتو واقعيت ببيند. ميتوانيد به او بگوييد: «تو دانشآموز خوبي هستي. تلاشت را در مدرسه ميکني. رياضيات هم يکي از درسهاست که لازم است وقت بيشتري برايش بگذاري. با هم رويش کار ميکنيم.»
عشق خود را به کودکتان ابراز کنيد: محبت به کودک، عزتنفس او را تقويت ميکند. ميتوانيد در جعبه ناهارش يادداشتي به اين مضمون بگذاريد: «به نظر من تو عالي هستي!» تحسين مکرر و صادقانه کودک بدون اغراق، به ايجاد عزتنفس در او کمکميکند. کودکان ميتوانند دريابند حرفهاي شما از صميم قلب است يا نه.
بازخورد مثبت و دقيق به کودک بدهيد: جملههايي مانند «تو هميشه ديوانهبازي درميآوري» باعث خواهد شد فرزندتان احساس کند کنترلي بر فوران خشم خود ندارد. جمله بهتر اين است: «تو خيلي از دست برادرت عصباني شدي، اما آفرين که سر او داد نکشيدي.»