نقاش معروفي در شبهاي باراني لکههايي را که روي ديوارها بر اثر رطوبت نقش ميبست، تماشا ميکرد و به توصيف تصاويري که ميديد، ميپرداخت و حتي آنها را نشان ميداد. همين طور در ترکهاي ديوار، چين و شکن آبهاي راکد را مشاهده ميکرد يا در ابرها، تصاوير و مناظري را ميديد .
شايد خود ما هم بازي ابرها را در دوران کودکي به ياد داشته باشيم که چگونه در روزهاي ابري به آسمان نگاه ميکرديم و نام حيوان يا منظرهاي را ميگفتيم و هر يک در ابرها به دنبالش ميگشتيم و آن کس که زودتر آن را پيدا ميکرد، برنده ميشد .
نگاه اين نقاش و بازيهاي کودکانه شما نشان از تخيل و خلاقيت ميباشد همراه با تخيل، خلاقيت در سالهاي اول زندگي کودک و سپس در ساير زمينهها و فعاليتهاي او قابل مشاهده است .
به باور روان شناسان ، کودکان تصور مي کنند که اشيا ء نيز همانند خود آنان جان دارند ، زندگي مي کنند و داراي افکار و احساسات هستند.
به عنوان مثال : آنان تصور مي کنند که خورشيد مي رود که بخوابد و يا يک تک درخت ميان کوير،احساس تنهايي مي کند .
روان شناسان اين باور کودکانه را "جاندارپنداري" مي نامند .
مطالعات اخير نشان داده است که اين امر ، ناشي از عدم اطلاعات کافي کودکان در مورد اشيا است و هنگامي که آنان واقعا سر از کار اشياء درنمي آورند ، با توسل به شهود يا حدس ، توضيحاتي از اين نوع را درباره ي آن ها ارائه مي کنند .
پاسخ هاي کودکان به نوع شيء نيز بستگي دارد . هرگاه آنان تصور کنند که حرکت يک شيء ناشي از يک عامل بيروني است( مانند حرکت يک توپ)، آن را بي جان و زماني که حرکتش را ناشي از عامل دروني بدانند ( مانند حرکت خورشيد ) ، آن را جاندار فرض مي کنند.
اين گونه مطالعات نشان داده اند که بيشتر کودکان4-5 ساله، اشخاص ، گياهان و جانوران را زنده مي دانند در حالي که هيچ يک تصور نمي کند که کاميون ها يا مکعب ها زنده اند.
براثر پژوهش هاي روان شناسان روشن شده است که انديشه ي کودکان خردسال از جهات ديگري با انديشه ي کودکان بزرگتر و بزرگسالان تفاوت دارد . يکي از تفاوت هاي اساسي اين است که کودکان در مرحله ي پيش از عمل ، فرقي را که ما ميان موجودات جاندار و بي جان مي گذاريم قائل نيستند، بر عکس طرز فکر آنان اغلب زنده گرايانه است يعني کودکان به اشياء بي جان نسبت زندگي و احساسات مي دهند .
درسنين بين 4 سال و 6 سال ، کودکان هر چه را که فعال است جاندار مي انگارند. براي نمونه هنگامي که از يک بچه پرسيدند آيا خورشيد جاندار است او گفت آري جاندار است « زيرا نور مي دهد» . همان بچه گفت که کوه جاندار نيست زيرا کاري نمي کند.
کودکان بين 6و8 سال جاندار بودن را محدود به چيزهايي مي کنند که تحرک دارند. از اين قرار ميز و گلها جاندار نيستند زيرا حرکت نمي کنند اما دوچرخه ، تخته سنگ و ابرها جاندار هستند زيرا گاهي حرکت مي کنند .
کودکان به تدريج و مرحله به مرحله پي مي برند که رويا نه تنها واقعي نيست بلکه براي ديگران ناديدني است و منشاء دروني دارد و محل آن در داخل بدن آنان است و داراي ديگر مشخصاتي است که بزرگسالان به روياها نسبت مي دهند. کودکان معمولا اکتشافات خود را درباره ي رويا در حدود سنين شش و هفت سالگي تکميل مي کنند
تنها پس از 8 سالگي است که کودکان مفهوم زندگي را محدود به اشيائي مي دانند که به خودي خود مي توانند حرکت کنند و سپس اين دامنه به گياهان و جانوران محدود مي شود.
يک جنبه ي ديگر زنده گرائي ، نسبت دادن احساسات و شعور و خودآگاهي به اشياء بي جان است.
کودکان زير 4 سال باور دارند که روياها واقعي هستند. براي نمونه هنگامي که از يک دختربچه 4 ساله پرسيدند آيا غولي که درخواب خود ديده بود واقعا آنجا بود، وي پاسخ داد« آن غول واقعا آنجا بود ولي وقتي بيدار شدم رفت . من جاي پاي او را کف اتاق ديدم».
کودکان به تدريج و مرحله به مرحله پي مي برند که رويا نه تنها واقعي نيست بلکه براي ديگران ناديدني است و منشاء دروني دارد و محل آن در داخل بدن آنان است و داراي ديگر مشخصاتي است که بزرگسالان به روياها نسبت مي دهند. کودکان معمولا اکتشافات خود را درباره ي رويا در حدود سنين شش و هفت سالگي تکميل مي کنند.
بدون ترديد جاندارپنداري يا حيات بخشي به پديدهها يا اشياي بيروح، براي کودکان نوعي احساس خوشايند و رضامندي دروني را به همراه دارد. جاندارپنداري بازيهاي آنها را بانشاطتر ميکند، به خصوص در دوراني که کودکان نميتوانند با اطرافيان بازي کنند. زماني که کودک با کسب مهارتهاي اجتماعي ميتواند با ديگران ارتباط بيشتري برقرار کند، رغبت او به بازي با اسباب بازي کمتر ميشود. جاندارپنداري نه تنها مانعي براي رشد مهارتهاي اجتماعي نيست، بلکه کودک با نشان دادن احساس همدلي و همدردي با اشيايي که آنها را در تخيل خود جاندار ميپندارد، ميآموزد که با ديگران در موقعيتهاي مختلف چگونه رفتار کند. وقتي که کودک با لالايي عروسک خود را ميخواباند، ترس او از تنهايي کاهش مييابد .
بازي نمايشي
در بازي نمايشي که اغلب به بازي ساختگي و قصه گونه (باور کنيد که همين طور است) معروف است، کودک از اسباب بازيها به جاي آدمها و حيوانات استفاده ميکند. بازي نمايشي همانند جاندارپنداري است و به هنگام شروع مدرسه، کودکان رغبت کمتري به اين بازي نشان ميدهند. در واقع زماني که قدرت استدلال کودک بيشتر ميشود، گرايش او به بازيهاي ساختگي به حداقل ميرسد و تخيل و انديشه خلاق کودک به طرف چيزهاي ديگر سوق مييابد.
استون و چرچ الگوهاي بازي نمايشي کودکان را به اين صورت توصيف کردهاند :
** براي کودک 2 ساله يک قطعه آجر ميتواند به جاي عروسک، قطار، ساختمان يا گاو باشد .
** براي بچه 5 ساله يک قطعه آجر از وسايل ساختمان سازي محسوب ميشود و با آن ايستگاه قطار يا ماشين درست ميکند.
در بازيهاي نمايشي، کودک با خلاقيت خود از هر چيزي استفاده ميکند و صداي مورد نظر را هم از خودش در ميآورد.
همبازيهاي تخيلي
دوست يا همبازي تخيلي ميتواند، يک شخص، يک حيوان و يا چيزي باشد که کودک در ذهن خود خلق کرده، تا همدم و همبازي او باشد. در بسياري از بازيها، کودک دوست دارد که يک همبازي داشته باشد تا از بازي لذت بيشتري ببرد. زماني که کودک همبازي دلخواه ندارد، در ذهن خود يک همبازي تخيلي بوجود ميآورد. در شرايطي نيز که کودک تجارب ناخوشايندي از بازي کردن با ساير کودکان دارد و يا اين که به لحاظ کمرويي فوقالعاده قدرت برقراري ارتباط با ديگران را ندارد، همبازي تخيلي را به همبازي واقعي ترجيح ميدهد.
غالبا دوستان تخيلي بچهها، کودکاني هستند همجنس و همسن و سال خودشان که براي آنها اسمهايي هم تعيين ميکنند. ويژگي دوست يا همبازي تخيلي اين است که هر وقت کودک بخواهد حاضر است، همبازي تخيلي کاملا مطيع کودک است، هرچه او بخواهد انجام ميدهد و هر زمان که اراده کند حضور دارد.
همبازيهاي تخيلي در نزد کودکان فوقالعاده تيز هوش، بيشتر از کودکاني است که از نظر هوشي در حد متوسط قرار دارند. در واقع داشتن يک همبازي تخيلي، خود نشانهاي از قدرت خلاقيت کودک است و به همين دليل براي کودکان عقب مانده ذهني، اين مساله نميتواند مورد چنداني داشته باشد .
خيالبافي
خيالبافي شکل ديگري از بازي ذهني است که در آن کودک خودش را در عالم خيال رها ميکند. در اين بازي ذهني (فانتزي) کودک خود را به گونهاي ميپندارد که دوست دارد. اگر خيالبافي کودکان که عمدتا موضوعات آن از رسانههاي جمعي، راديو، تلويزيون و سينما سرچشمه ميگيرد، کنترل نشود ميتواند خطرناک باشد.
در عالم خيال کودک خودش را در هر موضعي که تمايل دارد، قرار ميدهد و به لحاظ لذتي که از اين حالت ميبرد بسيار مشتاق است تصورات او در عالم واقع نيز رخ ميدهد، لذا آنچه را که ميخواهد باشد به زبان ميآورد و نه آنچه را که واقعا هست !
دروغهاي عجيب و غريب
يکي ديگر از جلوههاي بسيار متداول خلاقيت در ميان کودکان، گفتن دروغهاي عجيب و غريب يا به اصطلاح دروغهاي شاخدار است. بديهي است اين نوع دروغها با دروغ گفتن آدمهاي بزرگسال کاملا متمايز و متفاوت است .
در اين جا کودک هرگز نيت تقلب، کتمان حقيقت يا فريب ديگران را ندارد و به آنچه که ميگويد واقعا و به روشني باور دارد. بسياري از اين قبيل دروغهاي بچگانه و باورنکردني، از خيالبافي سرچشمه ميگيرد .
در عالم خيال کودک خودش را در هر موضعي که تمايل دارد، قرار ميدهد و به لحاظ لذتي که از اين حالت ميبرد بسيار مشتاق است تصورات او در عالم واقع نيز رخ ميدهد، لذا آنچه را که ميخواهد باشد به زبان ميآورد و نه آنچه را که واقعا هست !
اين نوع دروغهاي تخيلي در سنين 4 و 5 سالگي به اوج خود رسيده، به تدريج همراه با رشد ذهني کودک و گسترده شدن دامنه اطلاعات وي بطور قابل ملاحظهاي کاهش مييابد و بندرت پس از ورود به مدرسه قابل مشاهده است. در هر حال واکنش بزرگسالان نسبت به اين کودکان که بسيار مهم نشاني از قدرت تخيل و خلاقيت آنهاست، هرگز نبايد تنبيهگرانه باشد، و هيچ وقت نيز نبايد دروغهاي تخيلي کودکان را حمل بر نيت سوء آنها کرد.