تحقيقات روانشناسان، جامعه شناسان، و روانپزشکان بر اين دلالت دارد که تجارب وسوابق زندگي بويژه در سال هاي اول کودکي نقش فوق العاده مهمي در سلامت و انحرافنوجوان دارد. حتي بيماري هاي مداوم دوران کودکي از جمله: تب شديد، دردهاي سخت باعثاحساس بي کفايتي در فرد شده و واکنش هاي غير عادي را سبب مي شود. بطور کلي سالهاياوليه زندگي، اختلافات خانوادگي و کمبودهاي عاطفي عامل اساسي تمام انحرافات اجتماعياست.
اکثر افراد براي انحرافات خود دليل تراشي مي کنند. و با اين دلايل خود را قانعمي کنند. در نتيجه فکر مي کنند که کار خلافي مرتکب نشده اند. اين بهانه تراشي هاراه را براي ارتکاب انحرافات بعدي باز مي کند.نوجواني که نتواند هويت اجتماعي بدست آورد و مراحل رشدطبيعي را طي کند، وجدان اخلاقي موثري نخواهد داشت.او مضطرب است واحساس گناه مي کند. اگر حتي نوجوان شما از نظر جسمي در وضعيت مناسبي قرار نداردبايد به او کمک کنيد تا توانايي هاي ممکن را بدست آورد.در غير اين صورت تصور مي کندکه توانايي انجام کارها را ندارد. همين نگراني باعث عذاب او شده و علاقه به دنيايخارج را از دست مي دهد.
اثر بنياديسال هاي اوليه زندگي در رشد و شکل گيري نوجوان ثابت شده است. بينظمي در همانندسازي با والدين باعث اختلال هاي شخصيتي مي شود. وقتي تار و پود زندگياز ناراحتي، رنج و بدبختي باشد، تجارب تلخ و ناراحت کننده از همان اوان زندگي فردرا تحت تاثير قرار مي دهد. اگر ارتباط بين نوجوان با والدين شکننده باشد، نقشالگويي آنها کاهش مي يابد. در اين صورت گروه همسالان و قهرمانهاي ورزشي به عنوانالگو، اهميت فزاينده اي پيدامي کنند. زماني ارزش هاي اجتماعي در نوجوان مختل ميشود که والدين با فقدان مهرورزي و عاطفه او را ترک کنند.رابطه بين آنها زماني سستمي شود که نوجوان همواره مورد تنبيه و عدم تشويق قرار گيرد. به نظر هربرت بسياري ازاختلالات نوجوانان از آن رو ريشه دار مي شود که والدين آنها نتوانسته اند در مراحلمهم رشد، با رفتارهاي تهديد کننده آنها بدرستي مقابله کنند.
والدين رفتار فرزند خود را طوري بايد کنترل کنند که در او همدلي و کنترل احساساتکه پيش نياز کودک براي رشد اخلاقي و جامعه پذيري است، شکل گيرد.اما اگر بطورغيرعاقلانه رفتار انحرافي در نوجوان تقويت مثبت شود، اختلال رفتاري شديدي ديدهخواهد شد. والدين اين نوجوانان در دستورهاي خود نسبت به توقف رفتارهاي نادرست فرزندخود، کارايي کمتر و ابهام بيشتري داشتند.
والديني که ازهمان دوران طفوليت ، هرچه را که يک کودک مي خواهد در اختيارش بگذارند، يقينا اينکار در او اين اعتقاد را بوجود مي آورد که زندگي به او مديون است. و نتيجه پرتوقعکردن يک کودک ويا يک نوجوان اين است که او از جامعه و اجتماع اين انتظار را دارد کهتمام آرزوهايش را برآورده سازد
ناگفته نماند که محافظت شديد از يگانه فرزند مانع از اين مي شود که فرزندشما مشکلات زندگي را تحمل کند. والديني که از همان دوران طفوليت ، هرچه را که يککودک مي خواهد در اختيارش بگذارند، يقينا اين کار در او اين اعتقاد را بوجود ميآورد که زندگي به او مديون است. و نتيجه پرتوقع کردن يک کودک ويا يک نوجوان اين استکه او از جامعه و اجتماع اين انتظار را دارد که تمام آرزوهايش را برآورده سازد. ووقتي در زندگي با شکست روبرو مي شود، تصور مي کند که همه افراد جامعه با او دشمنيدارند. بنابراين در تربيت فرزند بايد اعتدال را رعايت کنيد.
يک نوجوان در تکاپوي زندگي خود ممکن است دچار هيجانات و فشارهاي روحي و روانيخاصي شود که والدين مهمترين نقش را براي کم کردن ويا از بين بردن اين فشارها ايفامي کنند.
راهکارهاي زير نمونه هاي کوچکي از همراهييک والدين آگاهدر ارتباط با کنارآمدن يک نوجوان با فشار هاي روحيش مي باشد:
**فرزندم را تشويق کنم که بامن درباره ترس ها و اضطراب هايش صحبت کند.
**اگر فکر مي کنم که فرزندمخيلي به خودش فشار مي آورد به او مي گويم که خوب است کمي آهسته تر برود و به عقبنگاه کند و يا براي بو کردن گل ها توقف کند.
**موقعيت هاي فشارآوري را کهتجربه کرده ام و آنچه از مقابله با آنها ياد گرفته ام را با فرزندممطرح کنم.
**به فرزندم کمک کنم که برايکاهش فشار رواني از تخيلات لستفاده کند. ( او ياد مي گيرد که درباره يک صحنه آرامشبخش يا اتفاق خوشايند فکر کند تا هنگامي که خويشتن داري خود را بدست آورد و بتواندبا آن موقعيت مشخص کنار بيايد.
**فرزندم را تشويق کنم تااتاقش را با رنگ هاي مورد علاقه و هنرهاي گوناگون تزيين کند که در کاهش فشار موثراست.
**فرزندم را به فعاليت هايجسماني و ورزش ترغيب سازم.
همچنين بعنوان آخرين نکته ، يکي از مهمترين عوامل در کاهش فشار هنر ارتباط داشتنبا نوجوان و همدلي با اوست. والدين بايد حساسيت فرزند خود را بدانند تا بتوانندارتباط شفاف و روشن برقرار کنند.