هويت ، خودپنداره و نگرش در مورد خود،موضوعاتي فردي اند؛ اينها بخشي از کودکتلقي مي شوند. جنبه مهم ديگر کودک عواطف است. اصطلاحاتاحساسات، عواطف و تاثرات همگي براي توصيف قلمرويياز تجربه انساني به کار مي رود که از لحاظ ذهني براي بسياري از بزرگسالان روشن استالبته روان شناسان معتقدند که درک عواطف چندان آساننيست.
کودکان چگونه عواطف را ياد مي گيرند؟
نظريه هاي رشدي شناختي و يادگيري اجتماعي در مورد اينکه چگونه کودکان از حالاتعاطفي دوران شيرخوارگي به حالات عاطفي بزرگسالي مي رسند مفاهيمي را ارايه مي دهند. توانايي هاي شناختي و زباني کودکان به تدريج که بيشتر شد درباره عواطف مفاهيمي کسبمي کنند، قوانين فرهنگ خود را درباره بيان عاطفي مي آموزند و وضعيت بدني خود رانامگذاري مي کنند.
يکي از اين عواطف (يا در اصطلاح عاميانه هيجانات) خشم است که در يادگيري آنهااطرافيان و محيط اجتماعي و خانوادگي کودک بسيار موثر است.
مسلما هيچ کس دوست ندارد که فرزندي خشن و پرخاشجو تربيت کند و کودکش در آيندهبهخاطر اين عصبي مزاج بودن، لطمات شديدي را متحمل شود اما متأسفانه برخي از والدينخواسته يا ناخواسته با عملکرد تربيتي خود، فرزندشان را به سمت پرخاشگري وخشونتطلبي سوق ميدهند و گاهي اين والدين چشم باز کرده و ميبينند نوجواني عصبي وناآرام روبهرويشان قرار دارد که ديگر قابل تغيير و کنترل نيست.
اگر شما بهعنوان يک والد خوب بتوانيدخشمهاي غيرمنطقي و غيرقابل کنترل را از صحنه زندگي خود حذف کنيد، ميتوانيد خلاقيتو شادابي و رضايت از زندگي را به وي هديه دهيد.
متأسفانه برخي از والدين خواسته يا ناخواستهبا عملکرد تربيتي خود، فرزندشان را به سمت پرخاشگري و خشونتطلبي سوقميدهند
البته بايد بدانيم که خشم، ناراحتي و عصبانيت بخشي از خلق و خوي هر انساني استکه اندازه آن در هر فردي متفاوت است ولي بهطور کلي خشم سازنده ميتواند به فرد کمککند که براي بهدست آوردن بهترينها تلاش کرده و اراده بيشتري به خرج دهد، اماتشخيص اين دو خشم از يکديگر و انتخاب مسير بعدي از عوامل بسيار مهم در تربيت کودکاناست. متأسفانه برخي از والدين بهطور ناخواسته خشم درون کودک خود را فعال ساخته ووجود او را به انباري از عصبانيتها و بيقراريها تبديل ميسازند.
در ذيل به چند نکته مهم اشاره ميشود کهانجام آنها سبب ازدياد خشم غيرقابل کنترل در کودک ميشود:
*کودک را از پذيرش مسئوليتترساندن و کارهاي او را تمام و کمال انجام دادن
*درصورت عصبانيت از عملکردکودک، علت را به او نگفتن
* فضاي خانه را پر از تنش وناراحتي کردن
* تنبيه بدني کودک
*مقايسه کودک باهمسنوسالانش حتي گاهي با کودکي خود.
* تشويق کودک براي انجامکارهاي جنگجويانه و پرزدوخورد
*سعي در شکست دادن کودک بابحث و جدلهاي طولاني و تحقير و مسخره کردن
*مسائل انضباطي را با خشم ونفرت همراه کردن
*بي توجه به حالتهاي عصبيکودک و به سادگي از کنار آنها گذشتن
* با تحکم و تحقير با او صحبتکردن و ناتوان دانستن او در انجام کارها.
البته موارد فوق بخش کوچکي از صدها کاري است که والدين خواهناخواه با انجامآنها سبب بروز رشد خشونت در کودک خود ميشوند. وجود اين موارد در محيط خانه سبب ايجاد ترس در کودک شده واصولا همه افراد براي پوشاندن ترسهاي بيشمار خود از ديگران، رو به خشونت ميآورندو کودکان نيز از اين امر مستثنا نيستند،همچنين والدين بايد درشيوههاي انضباطي مخصوص خود دقت نظر کافي داشته باشند، زيرا گاهي اين روشهاينادرست انضباطي موجب افزايش خشم، ترس و نااميدي در کودک ميشود. اين دسته از والدينمعمولا خط کشيهاي مرسوم خود را بدون آوردن دليل به کودک گوشزد ميکنند بيآنکهدقت داشته باشند که عدم ذکر دليل موجه، باعث ميشود که کودک با بايد و نبايدهايبيشماري روبهرو شود که منطقي نيز جهت انجام يا عدم انجام آنها نميداند و همينامر سبب سرکشي وي شده و در نهايت خشونت درون او را افزايش ميدهد.
اين مسئله در مورد معلمان نيز صادق است و گاهي فشارهاي انضباطي بيش از حد مدرسهيا کلاس درس نيز باعث فوران اين خشم در کودک ميشود و والدين بايد هوشمندانه به اينمسئله توجه کرده و پيش از آنکه دنياي زيباي کودکانه فرزندشان خراب شود اوضاع را باصحبت با اولياي مدرسه و تغيير روش آنها تحت کنترل خود گيرند. همه ما دوست داريم کهفرزندانمان، دنيا را از دريچه آرامش و منطق نگاه کنند و روزهاي خوشي را تجربه کنندنه اينکه با خشم و نفرتي دروني رشد کرده و در سايه اضطرابها و ناآراميها، روزگارخود را سپري کنند. براي دستيابي به چنين دنياي آرام و بيدغدغهاي بايد بهکودکانمان کمک کنيم تا خود، مديريت سرنوشت خود را به دست گرفته و قادر به کنترلخشمهاي دروني باشند.
آموزش کنترل خشم به کودکان
کنترل خشم، يک مهارت در زندگي است و به کودکان بايد چگونگي اين کنترل را آموخت،بنابر اين همانطور که والدين در يادگيري رفتار هيجاني خشم مي توانند بر کودکان خودتاثير بگذارند پس در آموزش روشهاي کنترل خشم به کودکان نيز مي توانند موثر واقعشوند.
به طور قطعخشم در بدن اكثر بچههاي ايجاد يكسري تغييرات و پاسخهاي فيزيكي ميكند. ازجمله طپشقلب،درد معده، انقباض عضلاني ، لرزش و ...لذا کودکان ميتوانند ياد بگيرند كه هماين واكنشهاي فيزيكي را بشناسند و تشخيص دهند و هم اينكه چگونه آنها را آرامبكنند
براي شروع بهتر است مهارت هاي حلمساله را به آنان آموزش دهيم به طور مثال به کودکان بياموزيم که هنگام خشم چهکارهايي را مي توانند انجام بدهند و مجاز به انجام چه کارهايينيستند.
شکستن وسايل، فريادزدن بر سر ديگري، آسيب رساندن به خودشان و پرت کردن اشيا بهدر و ديوار از شمار کارهايي است که نبايد انجام دهند و بر عکس دور شدن از موقعيت،کمک خواستن، حرف زدن درباره موضوع ناراحت کننده ، کشيدن يک نقاشي و... از مواردپيشنهادي به کودک در حين خشمگين شدن است .
در ضمن به طور قطع خشم در بدن اكثر بچههاي ايجاد يكسري تغييرات و پاسخهايفيزيكي ميكند. ازجمله طپش قلب،درد معده، انقباض عضلاني ،لرزش و ...لذا کودکانميتوانند ياد بگيرند كه هم اين واكنشهاي فيزيكي را بشناسند و تشخيص دهند و هماينكه چگونه آنها را آرام بكنند.
يكي از بهترين راهها براي سازگاري با پاسخهاي فيزيكي مضر دربرابرخشم اين استكه يك كار فيزيكي ديگر را انجام دهند .
و در نهايت اين که :
از آنجا که خشم بر اثر تکرار عادت ميشود، شايسته است تا حد امکان از اموري كهباعث ايجاد خشم مي شود پرهيز شود . بايد به کودک آموخت چه هنگام خشمگين شود و چهوقت خشم خود را فرو نشاند. کودک بايد ياد بگيرد که چگونه خشم خود را به شيوههايمطلوب بيان کند نه اينکه از اظهار آن خودداري کند . برخورد با اوضاع خشم آور که ازحد بگذرد به شخصيت کودک (موقتي و يا براي هميشه) لطمه ميزند . شيوه کنار آمدن باموانع زندگي به سن و تجارب گذشته كودكان بستگي دارد.