روان كودك حساس است و سلامت آن بيش از هر چيز به آگاهي و توجه والدين نياز دارد
كودك شما فقط غذا نميخواهد
جام جم آنلاين: بيتوجهي نسبت به سلامت روان كودك، رفتار يا بهتر بگوييم عادتي عمومي نزد والدين است. نيازهاي جسمي كودك نظير تغذيه، پوشاك، بازي و تفريح، فراغت و... ابعادي ساده دارند و به آساني درك ميشوند.
پاسخگويي به آنها نيز آسانتر است. در مقابل نيازهاي رواني كودك پيچيده است و گاهي ناشناخته ميماند. بزرگسالان نيازهاي رواني خود و ديگران را درك ميكنند، اما كودكان شرايطي ويژه دارند. آنان از نظر رواني و عاطفي بشدت وابسته و تاثيرپذيرند.
گاهي هضم يك رفتار يا نوعي از برخورد برايشان دشوار و آنچه براي بزرگترها و والدين امري بياهميت محسوب ميشود براي كودكان يك ضربه روحي و فاجعه رواني است. بدتر آن كه اغلب نيازهاي رواني كودك قرباني رفع نيازهاي جسمي وي ميشود و عطش روحي وي را به عقدههاي رواني پيچيده تبديل ميكند، چه بسا پدراني كه تهيه خوراك و پوشاك فرزند را مهمترين وظيفه و بلكه همه مسووليت خود در قبال وي ميپندارند و مادراني كه به آراستگي ظاهر كودك بيش از روح و روان او توجه دارند.
روان كودك حساس است و سلامت آن بيش از هر چيز به آگاهي و توجه والدين نياز دارد. در حالي كه از نگاه روانشناسان و متخصصان علوم رفتاري روان كودك در رفتارهاي روزمره و عادي والدين قرباني ميشود و آثار اين اتفاقات ساده و بظاهر بياهميت و فراموش شدني طي فرآيندي پيچيده بر زندگي آينده وي تاثير مستقيم ميگذارد.
ضعف آگاهيها
آموزش حوزه كودك در جامعه ما ضعيف است. با آن كه ايران جزو امضاكنندگان پيماننامه حقوق كودك و متعهد به تلاش براي ارتقاي وضعيت حقوق كودكان از طريق فراهم آوردن بسترهاي فني و قانوني، مشاركت مدني و ارائه آموزشهاست، اما اين روند در عمل بسيار كند پيش ميرود و آگاهيهاي حوزه كودك بيش از هر چيز به رفتارها و باورهاي سنتي خانواده و والدين و نيازها و شرايط اجتماعي وابسته مانده است. حقوق كودك كه مسائل تربيتي بخشي از آن محسوب ميشود در جامعه ايراني متولي مشخصي ندارد. قانون تنها در موارد خاص نظير كودكآزاري، حضانت، تعيين قيم و... دخالت ميكند و مسائل تربيتي به طور كامل به والدين واگذار شده است. تنها دريچه اميد در اين حوزه ارائه مشاوره به والدين توسط برخي نهادهاي فرهنگي و اجتماعي است كه بالطبع گروه محدودي از خانوادهها را در بر ميگيرد. در اين ميان جاي خالي آموزشهاي مرتبط با مسائل تربيتي، مهارتهاي فرزندپروري و بهداشت روان كودك پيش و پس از ازدواج مشهود است. هرچند چنين آموزشهايي نيز نميتواند در شرايط فعلي كاستيها و نارساييها را جبران كند.
دكتر مينا حميدي، متخصص علوم تربيتي در اين باره ميگويد: «هنگامي كه كار به جاهاي باريك ميكشد يا به هر ترتيب ضرورت مشاوره احساس ميشود و والدين مشكلات خود با كودكشان را مطرح ميكنند، متوجه ميشويم ميزان آگاهي از مسائل تربيتي كودكان بسيار پايين است. اغلب والدين خودسرانه و براساس آنچه خود درست ميپندارند با كودك رفتار ميكنند و گاهي علوم تربيتي و اصول شناخته شده روانشناسي را قبول ندارند. حتي مشاور را متهم ميكنند كه طرف كودك را ميگيرد و نميتوانند قبول كنند مشكلات در حقيقت از رفتار آنان ناشي ميشود. اين متخصص علوم تربيتي ميافزايد: «ديگر اين كه والدين به نيازهاي جسمي كودك بيش از نياز رواني وي اهميت ميدهند. هنگامي كه ميخواهند خود را در مقابل فرزندشان محق نشان بدهند براي مثال ميگويند هر چه ميخواهد برايش ميخريم يا در حد امكاناتمان از خوراك و پوشاك وي دريغ نميكنيم. در حالي كه كودكان بر خلاف بزرگ ترها به نيازهاي رواني بيشتر اهميت ميدهند. آنان نيازمند توجه، احترام، تشويق و محبت بيدريغ هستند.
علاوه بر آن براي فهميدن انتظارات والدين به دستورالعملي ساده و سر راست نياز دارند. اگر والدين به كودك بگويند دروغ بد است آنان ديگر انتظار ندارند والدين تشويقشان كنند كه در برخي موقعيتها دروغ بگويند يا اصلا خود والدين دروغ بگويند. تناقض در رفتار و گفتار بويژه از سوي والدين از مهمترين تهديدها پيشروي سلامت روان كودك است.»
انزواطلبي و فرار از اجتماع
دكتر حميدي ضعف مهارتهاي ارتباطي را مشكلي شايع پيشروي كودكان امروزي جامعه معرفي ميكند و ميافزايد: انزوا و جمعگريزي گاهي توسط رفتارهاي والدين و اطرافيان در كودك تشديد و تقويت ميشود. گوشهگيري از جمع بويژه از گروه همسالان ميتواند سلامت روان كودك را تهديد و از همه مهمتر اعتماد به نفس وي را از بين ببرد.
از سوي ديگر ضعف مهارتهاي ارتباطي اغلب به رفتارهاي اجتماعي نادرست دركودك منجر ميشود.
وي تاكيد ميكند: برخي كودكان نميتوانند قوانين بازي گروهي را بپذيرند و اغلب بازي را به دعوا ميكشانند. ممكن است والدين به اشكال مختلف اين رفتار را تشويق يا طرد كنند ولي به هر حال بايد دانست ناهنجاريهاي رفتاري كودك ريشههاي رواني و شخصيتي دارد و بايد اين نارساييها را شناخت و درمان كرد.
تشخيص نيك و بد
امن نگه داشتن محيط خانه از تنش و مشاجره ميان والدين و ساير اعضاي خانواده، احترام گذاشتن والدين در گفتار و كردار به ديگران بويژه بزرگترها و به يكديگر، مقايسه نكردن كودك با ديگران، صحبت كردن و مشورت خواستن از كودك درباره كارها بويژه اموري كه به وي مربوط است، اجتناب از تنبيه بدني به هر شكلي و اصلاح رفتار كودك با برادر و خواهر كوچكتر يا بزرگتر عواملي هستند كه دكتر حميدي براي ارتقاي سلامت روان كودك در محيط خانواده ضروري ميداند.
وي در ادامه ميافزايد: هنگام قضاوت درباره كودكان بايد بسيار محتاط بود. اگر كودك كار اشتباهي ميكند نبايد به وي گفت تو بد هستي بلكه بايد گفت اين كار تو بد است. قضاوتهاي ديگران و بويژه والدين چارچوب اخلاقي، شخصيتي و رواني كودك را درباره خوبي و بدي شكل ميدهد و به وي كمك ميكند خوب بودن را بشناسد و براي دستيابي به آن تلاش كند. در مقابل اگر كودك نتواند تشخيص دهد چه خوب است و چه بد اين عدم توانايي ميتواند محركي براي هنجارشكني باشد.
در حقيقت گاهي هنجارشكني كودك آزمايشي براي برانگيختن قضاوت ديگران است تا از اين ميان دريابد واقعا چه چيز خوب و چه چيز بد است و چرا؟ ديگر اين كه والدين بايد رفتار و گفتار كودكان را جدي بگيرند. اگر سوال نامربوطي ميپرسند يا درباره موضوع خاصي كنجكاوي ميكنند اين ميتواند نشانه وجود يك مشغله ذهني براي كودك باشد. بيجواب ماندن سوالهايي كه درباره خوب و بد، زشت و زيبا، درست و نادرست، مناسب و نامناسب و... براي كودك ايجاد ميشود. پازل شخصيت رواني وي را ناتمام ميگذارد.
در دنياي بزرگسالان مرزهاي قطعي ميان خوب و بد و درست و نادرست كمرنگ ميشود و بنا به منافع، سلايق و تمايلات شخصي شكل ميگيرد. چنين تقابلي كودكان را سردرگم ميسازد. گاهي كودك از والدين ميپرسد چرا وقتي ديگري فلان كار را انجام داد گفتيد بد است، ولي حالا خودتان همان كار را انجام ميدهيد؟ اگر كودك به يقين بداند كه آن كار بد است و جواب درستي هم از والدين نگيرد به اين نتيجه ميرسد كه والدينش آدمهاي بدي هستند و اين مساله برايش بسيار بغرنج خواهد بود. دوگانگي در رفتار والدين نظام نيك و بد يا آنچه نظام پاداش و تنبيه ناميده ميشود را در كودك مخدوش ميسازد.
صحبت با كودكان درباره مسائل اساسي
ارائه آگاهيهاي ضروري و مناسب درباره مسائل مختلف به كودكان يكي از راهكارهاي حفظ سلامت رواني آنان محسوب ميشود.
دكتر حميدي در اينباره به مسائل مهم براي كودك اشاره ميكند و ميافزايد: درباره برخي مسائل عادي و روزمره نظير نظافت شخصي و محيط منزل، انضباط، راستگويي و ... بايد به كودك آگاهي بخشيد. در حقيقت بايد درباره اين مسائل صحبت كرد تا ميزان توقع و انتظار ديگران از كودك براي وي روشن شود. برخي والدين گمان ميكنند كودك خودش اين چيزها را ميداند يا به هر ترتيب بايد بداند و از وي درباره چيزهايي كه درباره آنها اطلاع كافي ندارد، انتظارهاي عجيب و غريب دارند، اما مساله مهمتر اطلاعرساني به كودك درباره مسائل خاص است.
وي ميگويد: مسائل جنسي و مرتبط با بلوغ يك نمونه مهم است و از اهميت بهداشت جنسي با سلامت روان حكايت دارد. كودكان پيش از نزديك شدن به دوران بلوغ درباره مسائل جنسي سوالهايي ميپرسند كه والدين بايد جوابهايي مناسب با سن و ميزان درك آنها ارائه كنند. اگر كودكي اين سوالها را از والدين نپرسد حتما از سايرين بويژه دوستانش خواهد پرسيد. در اين باره بهتر است والدين اطلاعات كافي را به صورت داوطلبانه و به مناسبتهاي مختلف به كودك ارائه كنند.
به گفته وي با نزديك شدن به زمان بلوغ اين سوالها رنگ و بوي جديتري به خود ميگيرند و بيش از كنجكاوي كودكانه به يك نياز رواني تبديل ميشوند. متاسفانه بهداشت بلوغ به دليل ضعف آگاهيهاي والدين و همچنين تصورات سنتي و الزامات نادرست اخلاقي كه در جامعه رايج است به معضلي اساسي در زندگي نوجـــــوانان بـويژه پسرها تبديل ميشود.
براي پسرها آموزشهاي مرتبط با بهداشت بلوغ حتي در مدارس نيز ارائه نميشود و هرچه در اين باره ياد ميگيرند حاصل تلاش خودشان و اغلب از روشهاي نادرست و گاه غيراخلاقي است. در جامعه ما فيلمها و سايتهاي غيراخلاقي، صحبت با دوستان و همسالان و گاه تصاويري كه در تلفنهاي همراه دست به دست ميشود مهمترين منابع اطلاعاتي درباره بلوغ و مسائل جنسي براي پسران نوجوان هستند و بالطبع اين شيوههاي كسب آگاهي مشكلات بسياري در پي خواهند داشت. در حالي كه بهداشت بلوغ بر آگاهي و آموزش توسط والدين، اطرافيان خيرخواه و نظام رسمي آموزش و پرورش مبتني است.
اين كارشناس مسائل تحصيلي را هم دغدغهاي آزاردهنده و معضلي پيشروي سلامت روان كودك ميداند و ميگويد: نمرهگرايي يك بيماري رواني براي برخي والدين است كه آثار و تبعات آن به كودك ميرسد. والدين تمام توان و انرژي خود را به اشكال مختلف به كار ميگيرند تا به كودك القا كنند كه هيچ چيز مهمتر از گرفتن نمرههاي خوب نيست. براي برخي والدين نمرهگرايي به تب بيستگرايي تبديل شده و عملا فرزند را به قول معروف لاي منگنه ميگذارند كه نمره كامل و ممتاز بگيرد و گرفتن حتي يك نمره پايينتر را در حد يك فاجعه ميدانند. اهميت والدين به نمره به دليل حساسيت رواني و شخصيتي كودك نسبت به توقع والدين براي وي شدتي مضاعف مييابد و روان او را ميآزارد. ديگر اينكه اغلب والدين نمرهگرا فرزندشان را با يك يا 2 نفر از كودكان فاميل يا آشنايان مقايسه ميكنند و در حقيقت به بدترين شكل ممكن كودك را تحقير ميكنند. در حالي كه ضريب هوشي كودكان مانند بزرگسالان متفاوت است و نميتوان كودكاني با ضريب هوشي متوسط را با كودكان نابغه مقايسه كرد و از آنان توقع بيجا داشت.
تغذيه و ورزش مناسب
نتيجه تحقيقات مفصلي درباره نوع تغذيه كودكان نشان ميدهد علاوه بر سلامت جسمي سالم بودن روان نيز تابعي از تغذيه سالم است. بويژه خوردن صبحانه با سلامت روان كودك و همچنين ضريب هوشي وي رابطه مستقيم دارد. ديگر اين كه ورزش، نيازي اساسي براي روان و شخصيت كودك است. مطالعات در اين باره نشان ميدهد تحرك بدني و ورزش خودسرانه كودك نيازهاي جسمي وي را تامين نميكند و بلكه ميتواند مضر باشد. ممكن است كودكان در بازي با گروه همسالان افراط كنند و علاوه بر فشار بر مفاصل، استخوانبندي و عضلات به سوءتغذيه نيز دچار شوند. بهتر است كودكان ورزش را زير نظر مربي و به صورت مرتب و كنترل شده و نه هيجاني انجام دهند. در ورزش اصولي به تغذيه، سلامت حين انجام حركات ورزشي، رشد بدني و اخلاق ورزشي توجه ميشود و جسم سالم را براي سلامت روان و شخصيت كودك به كار ميگيرد.