از اولين هفته هاي تولد، نوزادان سبک هايويژه اي براي پاسخگويي دارند . برخي بسيار آرام و راحت هستند و بودن با ديگران رادوست دارند و در هنگام تنهايي نيز به مکيدن انگشت خود يا پتو مشغول مي شوند . درمقابل، برخي ديگر ناراحت و فعالند و به زودي تحريک مي شوند و هرگونه مهار بدني آنانرا ناراحت مي کند...
تفاوت هاي خلقي نوزادان ، از همان بدو تولد ، به راحتي قابل مشاهده است . برخياز کودکان ، موجوداتي بي دردسر هستند و عده اي ديگر جسور و گستاخند . برخي از آنان، به آساني پستان به دهان مي گيرند و برخي ديگر تحريک پذيرند و با يک بار مکيدن ،سينه را رها کرده و جيغ و داد به راه مي اندازند و نمي توان به راحتي آرام شان کرد . برخي ، کم تر از ديگران تحمل گرسنگي را دارند و گروهي نيز مشکلات کمي را در خوردننشان مي دهند .
تعدادي از آنان بسيار فعال اند و دائما دست ها وپاهاي خود را حرکت مي دهند وگروهديگري نيز هستند که بسيار آرامند.
از نظر نياز به محبت نيز تفاوت هايي دراطفال مشاهده مي شود . به ويژه بعد از سال اول که تمايل به استقلال و منفي گرايي درآنان آشکارتر مي شود .مي بينيم که برخي از کودکان در برابر ماندندر "پارک کودک " مقاومت مي کنند و بيشتر از يکي دو هفته در آن نمي مانند در حالي کهگروهيديگر ماه ها در آن مي مانند و به راحتي به بازي مشغول مي شوند.
کودکان از نظرميزان احتياط در برابر عوامل محيطي و نزديک شدن به آن ها نيز با يکديگر تفاوت دارند . برخي بيشتر از ديگران مي ترسند و برخي ديگر نيز بدون ترس به هر موقعيتي نزديک ميشوند
ميزان تمرکز حواس در اطفال نيز متفاوت است . هنگامي که والدين از روش هاي سخت وغير قابل انعطاف فرزند پروري استفاده مي کنند ، برخي نسبت به اين تفاوت ها بي اعتنامي مانند و بنابراين ، بايد انتظار داشته باشيم که مشکلاتي در روابط آنان بافرزندانشان به وجود آيد.
پژوهشگران جهت تاثير خلق و خوي نوزادان بر رفتارهاي بعدي آنان ، تصميم به انجاميک مطالعه ي طولي گرفتند . در اين پژوهش ، آنان با والدين اطفال ، يک بار در 2ماهگي ، بار ديگر در 6 ماهگي، و بار سوم در يک سالگي به مصاحبه پرداختند و پرسشهايي را در مورد رفتارهاي جزئي آنان مانند رفتار در هنگام حمام کردن ، تعويض پوشک ويا تجربه ي مزه غذاي جديد مطرح ساختند ، پرسش ها از اين جهت در مورد رفتار اطفال درموقعيت هاي خاص مطرح شده است که تا آن جا که مي شد نگرش والدين در مورد طفل را مشخصکند.
اين پژوهشگران ، بار ديگر ، زماني که کودک به مدرسه مي رفتند آنان را موردمشاهده ي مستقيم قرار دادند و يا از معلمان شان در مورد رفتارهاي ايشان سئوالاتيپرسيدند و سرانجام ، هنگامي که به سن 16 سالگي رسيدند ، يک بار ديگر ، آنان ووالدين شان را به صورت جداگانه مورد مصاحبه قرار دادند . اطلاعات گردآوري شده از منابع مختلف روشن ساخت که تفاوت هايافراد در خلق و خو ، در 9 جنبه قابل تشخيص است و اين جنبه ها از مرحله ي طفوليت تاکودکي و نوجواني تداوم خواهد داشت.
اين 9 جنبه عبارت بودند از :
سطح فعاليت :برخي ازنوزادان بسيار فعال و پرانرژي بودند . آنان در هنگام خواب در تختخواب خود بسيار وولمي خوردند ، لگد مي زدند و يا در هنگام پوشيدن لباس به دور خود مي چرخيدند . برخيديگر از نوزادان ساکت و آرام بودند.
چرخه بدني :در برخي ازنوزادان زمان احساس گرسنگي ،خواب يا دفع ،منظم بود . در حالي که در ديگران اينزمان ها نامنظم و غير قابل پيش بيني مي نمود.
روي آوردن و اجتناب :برخي از کودکان به راحتي به سوي ساير افراد و اشياي تازه مي رفتند . اسباب بازيجديد را مي گرفتند و به روي چهره هاي جديد لبخند مي زدند . برخي ديگر از غذاها ياچهره هاي جديد روي برمي گرداندند.
کودکان بيدردسر معمولا خوشحال اند و با ذوق و شوق به سوي چيزهاي تازه روي مي آورند ، واکنشينسبت به ناراحتي ها يا محروميت هاي ملائم نشان نمي دهند و اغلب اوقات خواب و خوراکمنظمي دارند
سازش پذيري :برخي ازنوزادان در مکان هاي جديد به راحتي به خواب مي رفتند و يا با ذوق و شوق به انجامتجربه هاي جديد مي پرداختند . بعضي ديگر نيز در برابر تغيير در وضعيت روزمره مقاومتمي کردند و وقت زيادي مي برد تا با شرايط جديد سازگار شوند.
آستانه ي واکنش :برخي ازاطفال بسيار تحريک پذيرند و نسبت به هرگونه صدا يا علامتي در محيط خود حساس هستند . در حالي که تعداد ديگر نسبت به صداي رعد و برق يا خيس شدن پوشک بي تفاوتند.
شدت واکنش :برخي ازاطفال در هنگام تعويض پوشک جيغ و داد مي کردند و يا در هنگام گرفتن ناخن به صورتخود چنگ مي انداختند و آن را کبود مي کردند . بعضي ديگر به هنگام زدن آمپول نيزگريه نمي کردند.
سرحال بودن :بعضي ازکودکان معمولا خوشحال بودند و دل و دماغ خوبي داشتند و عده اي ديگر حتي زماني کهمادر آنان را در بغل گرفته بود و تکان مي داد هنوز ناراضي به نظر مي رسيدند.
حواس پرتي :حواس بعضي ازاطفال به راحتي جذب اشيا يا وقايع تازه مي شد . در حالي که حواس گروهي ديگر تمرکزداشت و به آساني پرت نمي شد . گروه اول اولين کساني بودند که مي شد گريه شان را باصدايي که از تکان دادن يک جغجغه ايجاد مي شد متوقف کرد، اما گروه دوم تا رسيدن بهدرخواست خود ، گريه مي کردند.
فراخناي توجه و تداوم آن :برخي از اطفال مي توانستند چندين دقيقه با پدر ، مادر و يا اسبابو اثاثيه آشپزخانه به بازي مشغول شوند در حالي که عده اي ديگر به سرعت از يک فعاليتبه فعاليت ديگر مي پريدند.
کودکان کندواکنش و نيازمند به راه انداختن براي آشنايي با افراد ، مکان ها يا اشياي جديد بهمدتي وقت نياز دارند. آنان واکنش کمي نسبت به اشيا نشان مي دهند و برنامه خوابوخوراک نامنظمي دارند . اما زماني که با اشيا يا افراد آشنا مي شوند از بودن با آنها لذت مي برند
يافته هاي پژوهشگران نشان داد که با توجه به همانندي اين جنبه ها مي توان آنها را با يکديگر تلقين نمود و سه الگوي وسيع تر خلق و خو را مطرح کرد و گروه هايمختلف اطفال را بر اساس خلق و خوي آنان بدين شرح طبقه بندي نمود :
کودکان بي درد و سر:اينگروه از کودکان معمولا خوشحال اند و با ذوق و شوق به سوي چيزهاي تازه روي مي آورند، واکنشي نسبت به ناراحتي ها يا محروميت هاي ملائم نشان نمي دهند و اغلب اوقات خوابو خوراک منظمي دارند . مي توان گفت که 70 درصد از کودکان به اين گروه تعلقدارند.
کودکان کژخو :اين گونهاطفال هر چيزي را سخت مي گيرند . اغلب گريه مي کنند، برنامه منظمي از نظر خواب وخوراک ندارند ، با افراد و اشياي جديد به دشواري سازگار مي شوند و معمولا خلقپاييني دارند . مي توان گفت که در حدود 10 درصد از کودکان چنين وضعيتي دارند.
کودکان کند واکنش و نيازمند به راهانداختن:اين کودکان براي آشنايي با افراد ، مکان ها يا اشياي جديدبه مدتي وقت نياز دارند. آنان واکنش کمي نسبت به اشيا نشان مي دهند و برنامه خوابوخوراک نامنظمي دارند . اما زماني که با اشيا يا افراد آشنا مي شوند از بودن با آنها لذت مي برند. مي توان گفت 15 درصد از کودکان به اين گروه تعلق دارند.
کودکان با اين ويژگي ها، در همه ي خانوادهها ، صرف نظر از طبقه اجتماعي – اقتصادي ، سبک پرورش فرزند و يا جنسيت ديده ميشوند.
از اولين هفته هاي تولد، نوزادان سبک هاي ويژه اي براي پاسخگويي دارند . برخيبسيار آرام و راحت هستند و بودن با ديگران را دوست دارند و در هنگام تنهايي نيز بهمکيدن انگشت خود يا پتو مشغول مي شوند . در مقابل، برخي ديگر ناراحت و فعالند و بهزودي تحريک مي شوند و هرگونه مهار بدني آنان را ناراحت مي کند . برخي در هنگامتنهايي با مکيدن شست يا انگشت به آرام کردن خود مي پردازند و برخي ديگر را سايرينبايد آرام کنند . اطفال فعال ، احساسات خود را با جيغ و داد و فرياد ابراز مي کنندو از چيزهاي تازه و شور و هيجان لذت مي برند در حالي که کودکان آرام به اطراف نگاهمي کنند و تحرک کمي از خود نشان مي دهند.
طفل « کژخو» نيز ممکن است با مادري بيشتر جور باشد که دوست دارد بچه اي داشته باشد که بتواند بهخوبي عرض اندام کند و به آساني تسليم شرايط موجود نشود . اما همين کودک مي تواند درمادري که از اذيت و آزار بيزار است ايجاد مشکل کند
البته بايد دقت نمود که خلق اطفال چيزي نيست که نشود آن را تغيير داد . همراه با رشد ، روش هاي ابراز خلق و خوي کودکان و همين طور احساسات والدين نسبت بهآنان تغيير مي کند . تاثير ويژگي هاي خلقي برمشکلات رفتارييا رفتارهاي سالم درآينده ، بستگي دارد به اين که تا چه اندازه آن رفتارها مطابق با اهداف والدين ،ارزش ها و انتظارات آنان و يا سبک هاي رفتاري شان باشد . به نظر مي رسد که اطفال « بي درد سر» با برخي از مادران و اطفال « کژخو» با برخي ديگر جور مي شوند . مثلاممکن است طفل « بي دردسر» به مادري که اطمينان از شيوه فرزند پروري خود ندارد ،اطمينان خاطر بيشتري بدهد .
طفل « کژخو» نيز ممکن است با مادري بيشتر جور باشد که دوست دارد بچه اي داشتهباشد که بتواند به خوبي عرض اندام کند و به آساني تسليم شرايط موجود نشود . اماهمين کودک مي تواند در مادري که از اذيت و آزار بيزار است ايجاد مشکل کند . برخي ازمادران ممکن است از کودک کند واکنش متنفر باشند . مادران بي حوصله و آشفته ، به جاياين که طفل را به مرور با افراد ، اشيا و وقايع جديد آشنا کنند تا از آن ها لذتببرد ، فشارهاي زيادي بر وي وارد مي آورند که اوضاع را بدتر مي کند .
کودکي که ميل به بغل شدن ندارد ، مادري که اولين فرزند خود را به دنيا آورده استو شوق بغل گرفتن کودک خود را دارد ، ناراحت مي کند . اين گونه مادران دچار احساس بيکفايتي مي گردند . در مقابل ، برخي نوزادان براي رشد متعادل ، نياز به تماس جسمي ونوازش دارند و مادراني که علاقه به بغل کردن طفل نداشته باشند ، با گروه اول بهترکنار مي آيند .
هر چند هنوز نياز به پژوهش هاي بيشتري در مورد توافق تمايلات مادر و فرزند داريماما نيک مي دانيم که هر مادري ، نمي تواند مادر خوبي براي هر کودکي باشد.
مادر خوب ، کسي است که بتواند خود را بانيازهاي فرزندش هماهنگ نمايد.