جامعه متعادل و آرماني كه اديان و مکاتب مختلف الهي و بشري هر کدام نويد رسيدن به آن را ميدهند صورت تحقق به خود نميگيرد مگر اينکه خانوادهها که ستون هر جامعهاي را تشکيل ميدهند آرام و متعادل و با ثبات باشند. خانوادهها به خودي خود ظرفيت و زمينه اختلاف و درگيري و نزاع را دارند ولي مشکلات اجتماعي، اقتصادي و غيره اغلب مزيد بر علت ميشود ودر بوجود آمدن و تشديد اختلافات خانوادگي اثر مستقيم و غير مستقيم ميگذارد. نارسائيهاي اقتصادي که عموميت دارند اغلب بيشترين تاثير منفي را در محيط خانه به جا ميگذارند؛ پسر يا دختري که از پدر توقع پول توجيبي دارد، خانمي که پولي متناسب هزينههاي روزانه خانه ميخواهد، گردش و سفري که به دليل مشکلات مالي انجام نميشود، هزينه تحصيلي که فرزندان را از تحصيل خوب محروم ميکند، بيماريهايي که با بيپولي شديدتر ميشوند، کمبود موادغذايي در خانه، جاي خالي وسايلي که به رفاه و آسايش کمک ميکنند همه و همه زمينههاي کوچک و بزرگ اختلاف در خانواده هستند. شايد اگر صورت مسأله به همين مقدار خلاصه ميشد ايرانيان مقتصد و قانع ميتوانستند بر آنها فايق آيند ولي تفاوت روزافزون نسلها در کنار شيوع ارتباطات مختلف مجازي و غيرمجازي هم از راه رسيدهاند و ارکان خانوادهها را تکان ميدهند.در اين ميان اختلافات سنتي مثلا براي تقسيم ارثيه پدري يا مادري، اختلاف در ازدواج فرزندان هم هستند و هنوز اسباب اختلافهاي گاه طولاني ميشوند. اما بازهم دامنه اختلافات خانوادگي به هم اينها ختم نميشود و ميتوان رد پاي کم شدن حوصله جوانان و حتي ميانسالان و فرديتر شدن اذهان افراد و از همه مهمتر پايينتر آمدن سطح اخلاق جامعه را در بروز و ظهور و شدت يافتن اختلافات خانوادگي و تبديل آنها به خشونتهاي خانوادگي ديد. متاسفانه آمار جامع و درستي از سطوح مختلف اختلاف در خانوادهها وجود ندارد و تنها بر اساس برخي از نمودهاي بارز اختلاف مثل طلاق، قتل، کودکآزاري ميتوان جغرافياي کمي آن را حدس زد و به تخمين آورد منتها کاملا پيدا است که بسياري از اختلافهاي خانگي که حتي به خشونت ختم ميشوند وجود دارند و زحمتساز هستند ولي به نقاط اوجي مثل طلاق نميرسند با اين حساب بايد آمارهاي فوقالذکر را چند برابر کرد تا به ميزان واقعي مشاجرهها و نزاعهاي طولانيمدت در منازل شهروندان دست يافت. مطابق با آخرين گزارشها از ميزان طلاق بر اساس آخرين آمارهاي ثبت احوال در 6 ماهه اول امسال آمار طلاق نسبت به مدت مشابه سال قبل 4/5 درصــد افـزايش و همچنين آمار ازدواج نيز 2 درصد کاهش داشته است. در 6 ماهه اول امسال،470 هزارو 331 واقعه ازدواج به ثبت رسيده که نسبت به مدت مشابه سال قبل 2 درصد کاهش داشته است. آمار ثبت احوال در مورد طلاق نيز نشان ميدهد که در اين شش ماه تعداد 69 هزار و 201 واقعه طلاق به ثبت رسيده که نسبت به مدت مشابه سال قبل 4/5 درصــد افـزايش داشته است. از ديگر موارد اوجگيري و حادشدن اختلافات خانگي پديده همسرکشي است كه سايت اينترنتي همشهري آنلاين در اين زمينه مينويسد: يک تحقيق 10 ساله در خصوص همسرکشي در ايران نشان ميدهد که آمار قتلهاي خانوادگي کشور مشخص نيست. اما آنچه مسلم است اينگونه رفتارها ريشه در روابط بيمارگونه اعضاي خانواده دارد. مشکلات عاطفي، رواني، جنسي، اقتصادي، اجتماعي و بهطور کلي نهادينه شدن فرهنگ خشونت از ديرباز در خانوادهها موجب روند روبهرشد اين معضل شده است. بسياري از مردان از قدرت قانون سوءاستفاده کرده و زنان را مورد آزار و اذيت قرار ميدهند. براي درک بهتر ميزان وجود اختلافات حاد خانوادگي مراجعه به يک پژوهش ملي، گويا و روشنگر است. بر اساس يافتههاي اين پژوهش ملي، در مجموع تمامي افرد مورد مطالعه در سطح ملي به طور متوسط 4/7 مورد از گونههاي متفاوت (45 مورد) خشونت خانگي را تجربه کردهاند. اين ميانگين براي افراد درگير در خشونت خانگي 7/1 است.معناي اين آمار اين است که هر زني که در طول زندگي مشترک خود تاکنون با خشونت خانگي درگير بوده، به طور متوسط هفت مورد از انواع اين خشونتها را تجربه کرده است. اما گستردگي اختلافات خانوادگي چنان محسوس و در برگيرنده اقشار مختلف جامعه شده است که خبرگزاري مهر در اين باره نوشت: «رئيس موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني هشدار داد که موج آفات و اختلافات خانوادگي به محيطهاي مذهبي هم رسيده است و حوزه بايد بيش از پيش مراقبت داشته باشد» با اين حساب ديگر نميتوان وجود چنين مسألهاي را امري گذرا يا محدود و قابل عبور دانست وآن را ناشي از مشکلات اساسي موجود در جامعه تلقي نکرد. سايت دايلي لينک معتقد است بسياري از ناهنجاريهاي جامعه ناشي از اختلافات خانوادگي است و مينويسد: خانواده از مجموعه افرادي تشکيل شده که مسئوليتهاي متقابلي برعهده آنها است. اين افراد نيازهاي مادي، عاطفي و اجتماعي دارند که بايد در محيط خانواده برآورده شود. علاوه براين، معمولاً اعضاي خانواده بيشترين مدت زندگي و ساعات روزانه را با هم به سر ميبرند، به طوري که با هيچ فرد ديگري به اين ميزان تعامل ندارند. دلبستگيها و روابط عاطفي در خانواده بيش از هر گروه اجتماعي ديگر است و در صورتي که عوامل دلبستگي در خانواده تضعيف شود، بسياري از اختلافات به کمک همين روابط عاطفي مثبت و بسيار نزديک، قابل حل است. بدون شک بسياري از مشکلات اخلاقي جامعه امروز ما ريشه در اختلافات خانوادگي دارد. آمارهاي مربوط به مسايل اخلاقي نشان ميدهد، اغلب افراد بزهکار از نعمت خانواده سالم محروم بوده و وارث ناهنجاريهاي خانوادگي هستند. همچنين کساني که در جامعه به موفقيتهايي رسيدهاند، نيز موفقيتشان را مديون خانواده سالم خويش هستند. اين يک واقعيت ملموس و حقيقي است که انسانهاي مصلح و موفق در خانوادههاي سالم و خوب پرورش مييابند. از بحثهاي کلي و جامعه نگرانه که بگذريم تدقيق و واکاوي اختلافات خانوادگي هم ضروري مينمايد که اساسا چرا بحث و جدل و درگيري لفظي و غير لفظي در خانهها در ميگيرد و راه چاره آن چيست؟ سايت رشد شبکه ملي مدارس در اين باره مينويسد: بروز اختلاف و نداشتن تفاهم در خانواده امري شايع است و هيچ خانوادهاي از اين امر مستثني نيست، اما گاهي اين اتفاقات به تعارضهاي شديد منجر ميشود. کافي است نگاهي به صفحات روزنامه يا گذري به دادگاه خانواده داشته باشيد. امروزه خانوادهها درگير انواع مختلفي از تعارضات و اختلافات شديد هستند که اين اختلافات باعث عدم کارکرد خوب و سالم خانواده به عنوان اولين و قديميترين نهاد اجتماعي (Family Institution) ميشود. نهادي که وظيفه اصلي آن ايجاد روحيه و شخصيت سالم است خود به عاملي براي اختلالات عاطفي، رفتاري و شخصيتي تبديل شده است. رشد در ادامه مينويسد: وجود اختلافات عقيده و رفتار بين زن و مرد امري طبيعي است. ولي خانوادههايي وجود دارند که در آن زن و مرد زندگي مشترکشان را تبديل به يک ميدان جنگ کردهاند. رفتارها و روابطشان به شدت متزلزل و بدون سازندگي است، چنين خانوادهاي يک خانواده توخالي و شبه خانواده به شمار ميرود. بسيار اتفاق ميافتد که اطرافيان و همسايگان و بويژه بزرگان فاميل براي برقراري صلح و آشتي با آنها صحبت ميکنند و ممکن است چنين صلحي براي مدتي برقرار شود؛ ولي طول اين آرامش به احتمال زياد کوتاه خواهد بود. نوع ديگر اختلافات شديد در خانوادهها ناسازگاري فرزندان و والدين با همديگر است. متاسفانه والدين خود را با نيازهاي روز تطبيق نميدهند. فرزندان نيز فرزند زمانه خود هستند و نه چهل سال پيش. اين وضع با بزرگتر شدن و کثرت فرزندان بارزتر ميشود. اگر اين اختلافات در خانواده مورد توجه قرار نگرفته و براي برطرف کردن آنها اقدامي صورت نگيرد، بصورت بحران جلوهگر شده آسيبهاي جبرانناپذيري را بر پيکر خانواده وارد خواهد کرد. اما پيامدهاي منفي اختلافات خانوادگي چيست؟يکي از شديدترين اثرات اين پيامدها معمولا روي کودکان و فرزندان خانوادههاي داراي اختلاف متمرکز ميشود در اين زمينه سايت پرتال نور مينويسد: کانون خانواده آشيانه کودک است. خودش را وابسته ميداند و بدان دلگرم است. اگر پدر و مادر رفيق و صميمي باشند آشيانه اش را استوار و گرم و باصفا مييابد و احساس آسايش و امنيت ميکند و در چنين آشيانهاي بهتر ميتواند پرورش يابد و قوا و استعدادهاي دروني خويش را به ثمر رساند. نزاع و کشمکش و اختلافات پدر و مادر امنيت و آسايش را از کودکان خانواده ميگيرد و آن جوجههاي بيپر و بال را مضطرب و پريشان ميسازد. پدر و مادر عصباني هستند و دعوا ميکنند اما نميدانند که کودکان بيچاره در چه حالي بسر ميبرند. بيچارهها از ترس و دلهره در گوشهاي ميخزند يا از لانه فرار ميکنند و به کوچه و خيابان پناه ميبرند. يکي از خاطرات تلخ زندگي کودکان تماشاي صحنههاي دعواي پدر و مادر است که غالبا تا آخر عمر آن را فراموش نميکنند و در روح حساسشان آثار سوئي خواهد گذاشت. چنين کودکاني غالبا عقدهدار، پريشان، بدبين، مبتلاي به دلهره و ضعف اعصاب خواهند بود. دختر اين خانواده ممکن است بداخلاقيها و ناسازگاريهاي پدرش را به حساب همه مردها بگذارد و از شوهر کردن بيمناک شود. پسر اين خانواده ممکن است بداخلاقيها و دعواهاي مادرش را به حساب همه زنها بگذارد و از ازدواج بيزار شود. با پدر و مادر يا يکي از آنها کينه پيدا ميکنند، حتي ممکن است دست به انتقام هم بزنند. آمار نشان ميدهد بسياري از کودکان بزهکار و ولگرد و معتاد، در اثر اختلافات و کشمکشهاي دائمي پدر و مادر بدين دامها گرفتار شدهاند. يکي از دانشمندان مينويسد: پدران و مادران بايد بدانند که مجادلههاي بزرگترها در خانواده روي کودکان انعکاس سنگيني دارد. روابط متقابل بزرگترها در تشکيل شخصيت کودک تأثير زيادي ميگذارد.... اگر در خانوادهاي توافق و وحدت وجود نداشته باشد در اين صورت پرورش صحيح کودکان امکان ندارد. بزرگترها که سرگرم مجادلههاي خود ميشوند از معاشرت با کودکان و پرداختن به تربيت آنها باز ميمانند. در چنين مواردي کودکان اغلب خوب درس نميخوانند. عصباني، تندخو، گوشه گير ميشوند. کودک مخصوصا در سنين بالا در وضعيت مشکلي قرار ميگيرد. او دلش بحال پدر و مادرش ميسوزد و نميتواند تصميم بگيرد که طرف کدام را بگيرد و از کدام پشتيباني کند و گاهي بدون آنکه تشخيص بدهد به صورت غيرمنصفانهاي بر ضد هريک از آنها حالت قهرآلود به خود ميگيرد. دكتر احمد بهشتي پيرامون اختلافات خانوادگي در سايت تعليمات اسلامي واشنگتن مينويسد: اگر كسي هميشه سالم باشد و گهگاه به زكامى، تب و سردردي مبتلا نشود، قدر سلامت نميداند و در حفظ آن نميكوشد. اگر انساني به خطر نيفتد، قدر آسايش و آرامش را نميداند و داستان او داستان غلامي است كه وقتي سوار كشتي شد، شروع به داد و فرياد كرد و سرنشينان كشتي را ناراحت ساخت. حكيمي دستور داد كه: او را به دريا بيفكنند و چون در آستانه غرق شدن و خفگي قرار گرفت دستور داد بيرونش كشند. از آن پس بي سروصدا و آرام در گوشه كشتي خزيد و دم بر نياورد! فراز و نشيبهاي زندگي و بيماريها و تندرستيها و غم و شاديها براي جامعه و فرد، سازنده است. خانواده هم نميتواند يكنواخت باشد. آن خانوادهاي كه همواره توفان زده اختلافها و كشمكشهاست، نه محيط جذب و انجذاب، بلكه محيط دفع و اندفاع است و (عدمش به ز وجود!) و آن خانوادهاي كه در آن هيچ گونه انتقاد و بحث و مشاجرهاي وجود ندارد، محيط تفاهم كامل نيست و حتماً طرفين قضيه، هر چه عقده دارند، در دل نگاه ميدارند و دردها و رنجها را بروز نميدهند و در موارد اعتراض و انتقاد، مهر سكوت بر لب ميزنند و گلايهها و شكوهها را همچون آتشي زير خاكستر پنهان ميسازند، تا كي شعله كشد و همه چيز را در كام خود بسوزاند! بعضي از دانشمندان روان شناس معتقدند كه اگر در محيط خانواده، گهگاه جرّ و بحثي ميان زن و شوهر باشد، مفيد است و زندگي را از يك نواختي نجات ميدهد و عقدهاي در دل كسي باقي نميماند و زمينه براي تفاهم و همفكري و هماهنگي بيشتر فراهم ميشود و طرفين، بهتر ميتوانند با همزيستي مسالمتآميز و بلكه عشقآميز، زندگي كنند و يكديگر را درك كنند. واقعيت نيز همين است، سخن از اين است كه دو انسان، يكديگر را درك كنند. مسلماً هيچ انساني فاقد نقطههاي ضعف روحي و عاطفي و اخلاقي نيست. اگر بناست دو انسان به درك كامل يكديگر برسند، حق اين است كه همه نقطههاي مثبت و منفي و جنبههاي قوت و ضعف يك شخصيت، به ظهور و بروز برسد تا براي ديگري معلوم شود كه اين انسان، چند درصد قابل اعتماد و دوستداشتني و جذبشدني است. بنابراين، پوشاندن عقدهها و گلهها و گلايهها و اعتراضها و انتقادها، حل مشكل نميكند، بلكه مولد اشكال است. بهتر اين است كه شخصيت هر كسي آن گونه كه هست، براي ديگري عريان و آشكار شود و آن ديگري نيز، در برابر هر چه قبول ندارد، بيتحملي خود را عريان و آشكار سازد تا تلاقي نظرها و سليقهها پيش آيد و حد گذشت و سختگيري هر يك ظاهر شود و هر كدام بتواند خود را آن گونه كه براي همزيستي لازم است، بسازد. ميخواهيم بگوييم: محيط خانواده، نبايد محيط قلدري و حاكميت مطلق مرد يا زن باشد. بايد هركس بتواند در برابر نقطههاي ضعف ديگري اظهار نظر و انتقاد و اعتراض كند و ديگري نيز حق دفاع داشته باشد؛ اما هر دو بايد توجه داشته باشند كه اين را مقدمه درگيريها و انتقامجوييهاي طولاني قرار ندهند، بلكه زمينه ساز تفاهمها و آشتيهاي بهتر و عميقتر و همه جانبهتر باشد. لطف زندگي در جنگ و كشمكش طولاني نيست، بلكه در صفا و صميميت طولاني است. زن و مرد بايد خود، راز آسايش و آرامش را درك كنند و با توقعات غير معقول، زندگي را به كام خود و ديگري تلخ نكنند. جالب اين است كه بسياري از زنها و شوهرها، در هنگام جر و بحثهاي طولاني توجه دارند كه بايد آشتي كنند و در عين حال، آن چنان تاختوتاز ميكنند كه گويي هرگز نبايد به يكديگر روي آورند. شايد فرخي شاعر به همين درد گرفتار بوده كه ميگويد: آشتي كردم با او پس از جنگ دراز هم بدين شرط كه ديگر نكند با من ناز. در هر حال روشن است که جامعه ما از سوي تزلزل در خانواده در معرض آسيب قرار دارد، همانطور که نهاد خانواده هم از سوي جامعهاي که دچار معضلات مختلف است تهديد جدي ميشود. اين تعامل منفي به غايت اثرگذار و سختيساز و زحمتآفرين است.پيامدهاي مشکلات خانوادگي که اساس جامعه را تهديد ميکند متاسفانه درازمدت و درمان آنها نيازمند کاري بس عظيم با حداکثر تدبير و اراده و تلاش و تعهد است. صداي طبل اختلافات خانوادگي به وضوح به گوش ميرسد، اختلافاتي که مستقيما خود را در بسياري از ناهنجاريهاي اجتماعي نشان ميدهند و زنگ خطرهاي پيراموني را نه در آينده که هم اينک به صدا درآوردهاند.. در اين مدت بيشترين طلاق ثبت شده مردان در گروه سني 25 تا 29 سال با رقم 18 هزار 761 واقعه بوده و همچنين بيشترين طلاق ثبت شده زنان نيز در همين گروه سني با تعداد 17 هزار و 201 واقعه بوده است