آنچه کودکان بيش از همه نياز دارند، والديني است که به آنها نياز نداشته باشند. اين جمله کمي آزاردهنده است، ازاينرو يکبار ديگر آن را بخوانيد. حال اجازه دهيد کمي آن را بازکنيم. آنچه کودکان بيش از همه نياز دارند اين است والدينشان اولين افرادي باشند که آنها را فردي مستقل، داراي زندگي و قدرت تصميمگيري و آيندهاي مجزا بدانند/پ. کودکان به دنيا نيامدهاند که والدين احساس محبت، صميميت، احترام يا قدرداني کنند. آنها به وجود آمدهاند تا بهصورت بزرگسالاني خودفرمان رشد کنند و خودشان بشوند. نياز آنها اين است که ما فضاي کافي براي انجام اين مهم در اختيار آنها قرار دهيم. هر يک از ما حريمي داريم که از آنِ خودمان است. در اين حريم، ميتوانيم آزادانه کندوکاو کنيم، امکانات و ظرفيتهاي بالقوه خود را کشف کنيم، مرتکب خطا شويم و از آن درس بياموزيم. ميتوانيم در چنين فضايي راحت باشيم و با آنچه مايۀ دردسر ما ميشود دستوپنجه نرم کنيم. براي هر شخصي که تاکنون به دنيا آمده، ازجمله فرزندان شما، چنين حريمي در نظر گرفتهشده است. به همين دليل است که دوست نداريم ديگران به ما بگويند چهکار کنيم. به همين دليل است که از همان اوان کودکي ياد ميگيريم که بگوييم: تو رئيس من نيستي. کلمۀ موردعلاقۀ اکثر کودکان دوساله اين است: نه. چرا آنها به اين کلمه علاقه دارند؟ قطعاً دليلش اين نيست که آنها الزاماً سرکشاند و بيترديد به اين دليل هم نيست که خلافکارهايي کوچک و گمراهاند، بلکه به اين دليل است که در حال شناخت حريم شخصي خود هستند. درواقع احساس اينکه فرد تا حدودي بر امور و اوضاع پيرامونش کنترل دارد، عاملي اساسي براي سلامت جسمي و رواني او به شمار ميرود. اگر فرزندان ما حريمي نداشته باشند که خطاهايشان در آن رخ دهد، زندگي آنها عاريهاي بيش نخواهد بود. کودکان به حريمي از آنِ خود نياز دارند چون بدون فضاي کافي که بتوانند در آن کندوکاو کنند، دست به آزمايش بزنند و خود تصميم بگيرند هرگز نميتوانند بهصورت بزرگسالانِ خودفرماني رشد کنند که ما ميخواهيم. اين به آن معني نيست که هر کودکي در خانه به يک اتاق مجزا نياز دارد؛ زيرا درصد کمي از خانوادهها ميتوانند چنين امکاني را براي فرزندان خود فراهم کنند. در اينجا منظور ما اين است که براي هر يک از فرزندان خود قلمرويي قائل شويم که شامل فضاي فيزيکي و فضاي عاطفي است. اگر فرزندان ما فضايي نداشته باشند که در آن با علايق و نفرت هاي خود آشنا شوند و دست به آزمايش و خطا بزنند زندگي آنها بهصورت عاريتي پيش ميرود و اين تنها دو گزينه پيش روي آنها ميگذارد: مبارزه باکساني که سعي ميکنند براي زندگي آنها تصميم بگيرند (کودک سرکش و ياغي) يا گردن نهادن به خواستههاي اطرافيان (کودک منفعل و آدمآهني). حتماً تاکنون متوجه شدهايد که ايجاد حريم براي کودک تا حدي مستلزم جدا شدن است. اما ظاهراً نبايد در خانواده جدايي رخ دهد. درست است؟ با توجه به هدفِ قرار دادن فرزندانمان در مسير خودفرماني سؤال ما از اين والدين هميشه اين است: تا کي؟ چه زماني تصديق خواهيد کرد که آنها حقدارند براي خود حريم و قلمرويي شخصي داشته باشند؟ وقتيکه بتوانند گواهينامۀ رانندگي بگيرند؟ وقتي خانه را براي تحصيلات عالي ترک ميکنند؟ زماني که ازدواج کنند؟ اگر قرار است با در نظر داشتن پايان و نتيجۀ نهايي راه را آغاز کنيم چرا نبايد آن را در مؤثرترين محيطي که فرزندانمان در طول زندگي به خود خواهند ديد، آموزش دهيم. چرا نبايد احترامي را که انتظار داريم آنها بعدها نسبت به خود و ديگران رعايت کنند، از حالا شکل دهيم؟ آيا دوست نداريد که دخترتان آنقدر براي خودش ارزش و احترام قائل شود که پسراني را که درصدد اغفال او هستند از خود براند؟ حال که اينطور است از همين امشب با رعايت حريم او، رفتاري را که درخور اوست پيش گيريد. به او نشان دهيد که حريم او ارزش رعايت کردن را دارد و اين کار را صرفاً با کلماتي مانند تو بايد براي خودت ارزش قائل شوي انجام ندهيد، بلکه در درجۀ اول آن را در عمل به او نشان دهيد. او را تشويق کنيد که در اتاقش را ببندد. قبل از وارد شدن به اتاق او در بزنيد. از او سؤال کنيد که آيا دوست دارد درباره احساساتش با شما صحبت کند؟ و پاسخ او را محترم بشماريد. فرزندان ما از همان بدو تولد سفري را آغاز کردهاند که در آن از ما فاصله ميگيرند. حتي نياز آنها به پيوند نزديک با ما در ابتدا براي آن است که احساس امنيتي را در خود پرورش دهند که در آينده بدون ما هم بتوانند روي پاي خود بايستند. کودکان بايد از ما فاصله بگيرند تا آنچه ما دوست داريم بشوند، يعني بزرگسالاني خودفرمان. بنابراين حال که آنها به ما نزديکاند ميتوانيم فاصله گرفتن صحيح را به آنها بياموزيم. وقتي داوطلبانه فضاي بيشتري براي فرزندانمان فراهم ميکنيم نگراني و اضطراب آنها را از بين ميبريم و باعث جدايي آنها از مواد مخدر، آميزش جنسي، گروههاي خلافکار يا خودکشي ميشويم. آنها به واکنش مضطربانۀ ما در خصوص اين موضوعات نيازي ندارند، آنها ميخواهند که ما فضاي عاطفي بيشتري در اختيار آنها بگذاريم و ياد بگيريم که فرديت آنها را محترم بشماريم. هرچند شنيدن اين موضوع ممکن است براي ما سنگين باشد، اما اگر فرزندان ما خود تصميمهاي ضعيف بگيرند، خيلي بهتر از آن است که آنها را وادار کنيم براي فرونشاندن نگراني ما تصميم بگيرند. حال چه باور کنيد و چه نکنيد، اگر با خونسردي قلمرو خاصي براي فرزندتان در نظر بگيريد احتمال تصميمگيريهاي ضعيف و نادرست خيلي کمتر ميشود. آرام ساختن و حفظ خونسردي خود، به طرز بسيار مؤثري به فرزندانمان ميفهماند که: استقلال آنها نهتنها بدون اشکال، بلکه خوب هست و ديگر اينکه هرچه آنها بزرگتر ميشوند و تصميمهاي مهمتري ميگيرند، احترام ما به آنها کم که نميشود هيچ، بيشتر هم ميشود. البته اين نوع ارتباط تضمين نميکند که آنها هيچ اشتباهي نخواهند کرد؛ هيچ اقدامي چنين تضميني به بار نميآورد. اما اگر ما بتوانيم نگراني خود دربارۀ تصميمهاي نادرست آنها را فروبنشانيم، اين امکان ضعيفتر ميشود که آنها براي فرار از روبهرو شدن با ترس و نگراني ما دست به اقدام نادرستي بزنند. نميتوان با حرف حريمي براي آنها قائل شد و در عمل طور ديگري رفتار کرد. هرچند ممکن است به رسميت شناختن حريم خصوصي فرزندمان در عمل برايمان دشوار باشد، اما بايد بدانيم که برقراري يک ارتباط محترمانۀ دوسويه همواره با پيشقدمي والدين آغاز ميشود. ما نميتوانيم منتظر بمانيم تا فرزندانمان به ما و خودشان احترام بگذارند. در مورد حريم خصوصي نيز، همانطور که آنها نميتوانند تعيين کنند که ما چگونه از قلمرو خود استفاده کنيم ما نيز نميتوانيم براي آنها تصميم بگيريم که چگونه از حريم خود استفاده کنند. اين فضا متعلق به آنهاست؛ يک امتياز نيست، بلکه يک حق است. بخشي از انسان بودن است. وظيفۀ شما اين نيست که به فرزندتان بگوييد چگونه فکر يا احساس کند و بخواهيد از اين طريق قلب او را تغيير دهيد. با انجام کاري که مسئوليتش به عهدۀ شما نيست، به حريم و حقوق فرزندتان بهعنوان يک انسان، تجاوز ميکنيد. ازآنجاکه اين تلاش برخاسته از نگراني است، ناگزير درنهايت قلبِ ياغي و سرکشي را به وجود خواهيد آورد که ابتدا قصد داشتيد آن را تغيير دهيد. نکتۀ جالب اينجاست که احترام به احساسات آنها و حق آنها براي آنکه چنين احساسي داشته باشند، عملاً احتمال آن را که آنها طوري احساس کنند که موردنظر شماست، بيشتر ميکند. اگر واقعاً حريف عاطفي آنها را محترم بشماريد، نميتوانيد اتاق يا بخشي از يک اتاق را در اختيار آنها بگذاريد اما در عمل طوري رفتار کنيد که گويي هنوز متعلق به شماست. اگر اتاق مال آنهاست پس ديگر نگهداري، زيرورو کردن، نظافت کردن يا نکردن و سامان دادن آنهم به عهدۀ خود آنهاست. اين يعني آنکه نميتوانيد ناگهان وارد اتاق آنها شويد. ابتدا در بزنيد و سؤال کنيد که آيا ميتوانيد داخل شويد يا نه. ميدانم اين موضوع برايتان عجيب است؛ چون درنهايت امر اتاق آنها خانه شماست. اما معني رعايت حريم شخصي ديگران اين است. شما دوست داريد آنها هم همينطور به شما احترام بگذارند. اينطور نيست؟ اما اگر خود با پيشقدمي الگويي براي فرزندتان نشده باشيد، نميتوانيد چنين توقعي از او داشته باشيد.