دانیل گولمن در کتاب هوش هیجانی، در مورد کودکانی که بهصورت درونی و زیستی ترسو هستند، اشاره میکند و نشان میدهد که کودکان ترسویی که توسط مادران حمایتگر خود از تجربههای ناگوار دور نگه داشته شدهاند، بعدها نیز حتی با بالا رفتن سن، مورد هجومِ ترس و وحشت قرار گرفتهاند و مادرانی که فرزند خود را ترغیب کردهاند تا گامبهگام با تجربههای تلخ و شیرین زندگی دست و پنجه نرم کنند، کودکانی تربیت کردهاند که بهمراتب کمتر از گروه نخست میترسند. این موضوع باورهای بسیاری از والدین امروزی را بهچالش میکشد که باور دارند کودکان باید در قبال دشواریها و مصائب زندگی، حمایت شوند. برعکس، حتی کودکانی که از نظر زیستی ترسو هستند، با تشویق والدین برای مقابله با ترس، گلیم خود را بهتر از آب بیرون میکشند. کودک ماندگی اصطلاحی روانپزشکی استکه مفهومش همان است کهاحتمالاً شما حدس میزنید؛ معنای سادۀ آن لوس کردن کودک است؛ شاید فکر کنید با بیماری شایع غفلت والدین و متلاشی شدن خانواده، این امر بیاهمیت است؛ اما هیچچیز نمیتواند از حقیقت بیبهره باشد. دکتر سیلویا بهکودکانی اشاره میکند که بهدلیل حمایت و توجه افراطی والدین، شدیداً وابسته شدهاند و در عین حال از قدرت خود بهعنوان سلاحی علیه پدر و مادرشان استفاده میکنند: از آنجایی که والدین دارای قلب مهربان و حساسی هستند، کودکان از نشانههای قدرت خود (اشکهایشان و جلب ترحم والدین) سوءاستفاده میکنند تا پدر و مادر و مربیان بهحمایت آنان بپردازند و ناخودآگاه فرصتهای سازگاری کودکان با دشواریهای زندگی از آنها سلب میشود. اما والدین حسن نیت دارند، اینطور نیست؟ بله همینطور است. پدر و مادرهایی که معمولاً در این زمینه آموزش لازم را نداشتهاند، با موقعیت دشواری روبهرو هستند؛ اما علیرغم حسن نیت والدین، پاداش دادن بهکودک برای هر کاری، مؤثر نخواهد بود؛ زیرا این کار، کودکان را بد عادت میکند و لذت کشمکش، نبرد و کسب موفقیت را از آنان میگیرد. یافتههای والتر میشل بسیار ارزنده و مهم است. او دریافته که کودکانی توانایی بهتاخیر انداختن پاداش و لذت آن را داشتند، در نوجوانی قدرت بیشتری برای انتظار کشیدن و تحمل امور مختلف داشتند و از موفقیتهای بیشتری برخوردار میشدند و از نظر اجتماعی و عاطفی سازگاری بیشتری نشان میدادند. این گروه کمتر دچار دردسر شده و از محبوبیت بیشتری نیز بهرهمند بودند و مهمتر از همه این که میزان رضایت و مسرت خاطرشان بهمراتب بیشتر از آنهایی بود که در چهار سالگی انتظار دریافت پاداشهای بیشتر را داشتند. برای عبور از هر مرحله یا از هر دورۀ بحرانی، لازم است بین خواستهها و امیال کودک از یک سو و ساختار خلق شده توسط والدین از سوی دیگر تعادل برقرار شود. این تعادل پویا، نبرد و کشمکش سالم را بهوجود میآورد و از طریق این نبرد و کشمکش، افرادی سالم پرورش مییابند. از زمان تولد تا حدود 18 ماهگی، باید همواره بهنیازهای کودک پاسخ داده شود تا او دریابد که میتواند اعتماد را برقرار سازد و بهآن تکیه کند؛ اما در ماههای آخر از این مرحله، بین 12 تا 18 ماهگی، گاه لازم است بهبرخی از نیازهای کودک، بلافاصله پاسخی داده نشود. وقتی کودکان مجبور باشند مدت اندکی برای رفع نیازهای خود انتظار بکشند، دو اصل مهم را دربارۀ زندگی فرا میگیرند: - این که شخصیتشان از شخصیت والدینشان مجزاست. - هرچه را که میخواهند انجام بدهند بهراحتی نمیتوانند انجام دهند. اصل دوم احتمالاً اشنا بهنظر میرسد؛ زیرا اغاز مرحلۀ یادگیری کسب رضایت با تاخیر است. اگر این امر چنین ساده و روشن است، پس چرا بسیاری از ما در تربیت کودکان خود با مشکل مواجه هستیم؟ نخست اینکه: بهعنوان پدر یا مادر، گرایش ما بهجانب دو امر است: 1- انجام آن چیزی که در مورد خود ما اعمال شده است. 2- انجام خلاف آنچیزی که در موردِ خودِ ما اعمال شدهاست. اگر آنچه در مورد ما اعمال شده است خوب نباشد (برای مثال داشتن والدین بسیار سختگیر که ساختار و قواعد متعددی برای فرزندانشان وضع میکنند) یا ما نیز آن الگو را تکرار خواهیم کرد یا اینکه بهرفتاری متضاد با آن الگو خواهیم پرداخت و کمترین قاعده و ساختار را برای کودکانمان وضع میکنیم که این نیز بهاندازه روش نخست نامناسب است. دوم اینکه: بسیاری از ما در نقش پدر یا مادر، از انجام پارهای از رفتار در یک زمینۀ خاص دچار احساس و گناه و تقصیر میشویم و تلاش میکنیم اشتباه خود را با سهلانگاری و ملایمت در یک زمینه و موقعیت دیگران جبران کنیم. مثلاً اگر با همسرتان کشمکش و جدال داشتهاید یا از همسرتان جدا شدهاید، یا تمام وقت را در محل کار گذراندهاید، در این صورت برای جبران این کمبودها، بهفرزندانتان اجازه میدهید که هرچقدر مایل هستند غذاهای غیرمغذی بخورند یا برنامۀ تلویزیونی را تماشا کنند. این عمل، مشکلاتی را که فرزندانتان تجربه کردهاند تا حدی جبران خواهد کرد. درست است؟ خیر کاملاً اشتباه است. این عمل، فقط مشکلات را روی یکدیگر انباشته و مسائل را پیچیدهتر میکند. بهتر است باور کنید که حل و فصل مسئله و رفع عیوب، سهلتر از آن است کهشما تصور میکنید. بهاطراف خود نگاه کنید؛ آیا شما بزرگسالانی را که عجول هستند، قدرت صبر و تحمل ندارند و افرادی پرمدعا، گستاخ و زیادهطلب هستند، دوست دارید؟