کودک 6 ساله ام هر وقت کار اشتباهي مي کنه وقصد توجيه رفتار غلط اش را داره و مي خواد ما مدافع او باشيم ،يا قصد داره ما رومتقاعد کنه کار دلخواهش را انجام بديم ، بي ترديد به دروغ متوسل مي شه و به گونه ايصحبت مي کنه که من و پدرش باورمون مي شه ،اما بعد از مدت کوتاهي متوجه مي شويم کهاو ما را فريب داده و دروغ گفته ، اخيرا کار به جايي رسيده که به ديگران هم دروغ ميگه و آنها را تحت تاثير قرار مي ده، اصلا ازاين کار ابايي نداره ،ديگه ما نمي دونيمبا اون چه طور رفتار کنيم و اين رفتار ناپسندش را ترک بديم، از عواقب دروغ هايي کهمي گه مي ترسيم اگه عادت اخلاقيش بشه حتما تو آينده به خودش و ما ضربه مي زنه و... .
در جلسات مشاوره ، به کرِات با چنين والدين مستاصل و درمانده مواجه شده ام و هربار پس از بررسي شرايط خانوادگي، اجتماعي ، فرهنگي، شيوه هاي تربيتيو ...، راه حلهايي را براي ترک اين عادت بد کودک پيشنهاد داده و اجراي درست آنها را بر تمامياعضاي خانواده الزامي نموده ام تا شايد با رعايت نکاتي که علي الظاهر سهل الوصولاستاما در باطن صعب الوقوع، بتوانند بر اين مشکل رفتاري کودکشان فائق آيند .
اما وقتي در خلوت خودم به اين معضل مي انديشم،با اين سوال مواجه مي شوم که آياانتظار ما از يک کودک بيش از حد توان و سنش نيست؟ چطور مي توان از کودکي که چندصباحي از عمرش نمي گذرد و اکثر آموخته هاي او تلقين و يا الگوبرداري از رفتار وانديشه هاي بزرگترهايش است ،توقع داشت برخلاف آنچه که مي بيند و مي شنود و به اوياد داده مي شود رفتار نمايد.
همگي مي دانيم کودکقدرت تجزيه و تحليل رفتارها را ندارد و دانش او از خوب و يابد بودن يک رفتار، به تعاريفديگران ازآن رفتارها ، عملکردهاي ديگران و پيامدهايرفتار آنان بستگي دارد. دنياي او مملو از شنيده ها و ديده ها است که به طور مستقيمو يا غير مستقيمبه او تزريق مي شوند و دايره اطلاعات او را تکميل مي کنند، کودکتجربه ديگران رابي کم و کاست، از آن خود تلقي کرده و آنها را در سلسله مراتبرفتاريش ثبت مي کند و در زمان مقتضي آنها را به کار مي گيرد حتي بهتر ازآموزگارانش،و با جرات وبدون هيچ واهمه اي ، سند صحت رفتارهايش را اعمالو کردارمحبوبانش (خانواده، دوستان و آشنايان، مربيان و الگوهاي آموزشيو...) معرفي ميکند.
اگر اندک تاملي راجع به اين موضوع داشته باشيد و بانگاهي کنجکاوانه به مولفه هاي متفاوت آموزشي و تربيتي کودکان بنگريد،بي شک حقيقتاين واقعيت تلخ براي شما نيز، مبرهن خواهد شد و خواهيد دريافت کهالگوهاي نادرستتربيتي و اشتباهات رفتاري والدين در مقابل ديدگان فرزندان و بمباران غلط اطلاعاتيذهن و انديشه کودک توسطبرنامه هاي مختلف رسانه اي(اعم ازکارتون ها، سريال ها،تبليغات و...)،از مهمترين دلايل دروغ گويي کودکان محسوب مي شوند ؛ و متاسفانه همينجاست که بايد بگوئيم از ماست که برماست.
کودک والد خودرا اسطوره خوبي ها و منزه از هر زشتي و خطايي قلمداد مي کند، لذا بدين سان است کههرگز پيش خود، گفتار پدر/مادر را دروغ تلقي ننموده ،بلکه ابتدا آن را باور مي کند وسپس در درون خود دچار دوسوگرايي و تضاد مي شود
پدر يا مادري را در نظر بگيريددر پيش روي فرزندان، به مهمان شانبه دروغ مي گويند:چهارشنبه کهشما سرزده، به منزل ما آمده بوديد،خانه نبوديم ، درحالي که خانه بودند اما حوصلهپذيرائي نداشتند و به همين دليل از گشودن در امتناع نموده بودند، يا پدر/مادري راتصور کنيد که به فرزندش تاکيد مي کند اگر کسي با من کار داشت و يا تماس گرفت بگو :بابا/مامان خانه نيست ، گاهي اوقات هم، پدر/مادر براي پيشگيري از اختلاف و يا ختمبه خير کردن غائله ، علنا پيش روي کودک به هم دروغ مي گويند و از همه بدتر اين کهدر مواقع لزوم از کودک به عنوان شاهد بر صحت گفتار خود بهره گيري مي کنند و ميگويند مگه نه دخترم/پسرم اين طور نبود واز همه بدتر اين که، گاهي خود ما والدين به کودکمانمي آموزيم اگه بابا/ مامان فلان سوال را پرسيد اين گونه پاسخش را بده و گرنه ممکنهدعوا بشه و... .
آنچه کهگفته شدتنها بخشي از هزاران اشتباه رفتاري ماست ،که بارها وبارها به طور ناخودآگاه و يا خود آگاه از من و شما والد فرضي سر زده،بدون توجه به چشمان کوچک جستجوگري که ذره بين نگاهش رفتارهايمان را رصد مي کند و درخاطر و ذهنش ضبط و ثبت.
کودک والد خود را اسطوره خوبي ها ومنزهاز هر زشتي و خطايي قلمداد مي کند،لذا بدين سان است که هرگز پيش خود، گفتار پدر/مادر را دروغ تلقي ننموده ،بلکه ابتداآن را باور مي کند وسپس در درون خود دچار دوسوگرايي و تضاد مي شود؛
چرا که از يک سو، کلام والدينش را مطلقا درستمي پندارد و از دگر سو، آنچه کهمي بيند و مي شنود و مجبور به پذيرش آنمي باشد با آنچه که حقيقت است توفير دو صدچندان دارد، اين جاست که از خود خواهدپرسد :اين هست و نيست چه معنايي مي تواندداشته باشد؟ و متاسفانه اين سوالي است که با کند وکاو کودکانه ، هميشه بي پاسخخواهد ماند.
اين تنها يک روي سکه بود، به ديگر روي اين سکه نيز نگاهي بيندازيد
اکثريت قريب به اتفاق کودکان،بالخص کودکان زير هفت سال،همدمي جز تلويزيون برايپر کردن ساعات روزانه شان ندارند و از زمان گشودن پلک تا برهم نهادن چشمانشان در شبهنگام،انواع متفاوت برنامههاي تلويزيوني ،چه متناسب با سن وچه غير متناسب با سنشان را نظاره مي کنند. بسيار ديده مي شود که قهرمان داستان ها براي پيشبرد اهدافشانبه دروغ و فريب متوسل گرديده و درنهايت نيز پيروز ميدان مي شوند بدون آن که بابت آندروغ ،دچار زحمت و يا مواخذه شوند. نمود اين مسئله در تبليغات تلويزيوني بيشتر وبيشتر مي شود. متاسفانه برنامه سازان تبليغاتي ازظرافت و ملاحت انديشه پاککودکانوتاثيرگذاري ماندگار و درازمدت پيام ها و ميان پرده هاي جالب و جذابتلويزيونيبر ذهن کودک ،در جهت آموزش بزرگسالان بهره مي گيرند.
اگر اندک تاملي به سريال ها، کارتون ها وبالاخص تبليغات داشته باشيد مطمئنا صحت اين نوشته را تائيد خواهيدنمود.
مثالي مي زنم، در تبليغي ديدم که راوي به پسري غمگين مي گفت: چشمانت را ببند وبه روياهات بينديش،( راوي پسر را راهنمايي مي کرد: پس انداز کن و ... حالا پولدارميشي) سپس با اشاره و حرکت دست راوي، پسرک از خواب بيدار مي شد اما با اين تفاوت کهديگر روياهاي پسرک، رويا نبودند همگي حقيقت داشتند.
کودکان آئينههاي زندگي فردايند و بازخورد رفتار امروز شما ، تضميني بر سلامت اخلاق آينده اوست. اندکي به رفتارها و ارتباطات خانوادگي تان اهتمام داشته باشيد و پاي بچه هاي معصومو خردسال را در بازي ها و گرفتاري هاي دنياي بزرگسالانه خود به مياننکشيد
از شما مي پرسم حال چگونه مي توان ازيک کودک خواست که تمامي آنچه ديده وشنيده را فقط يک تبليغ قلمداد کند؟
بي ترديد او با خود خواهد گفت: 1- "تلويزيون که دروغ نمي گه،مگه مي شه ؛خودمبا چشمان خودم ديدم که اون خانومه و آقاهه با ديدن تبليغ تلويزيون ،چشماشون بستند وبه روياهاشون فکر کردند و بعد ناگهان خودشونو توي اون ماشين قرمز قشنگه، شهربازي،مسافرت، و.... ديدند. اونا خيلي راحت و در يک چشم به هم زدني به هرچي خواستندرسيدند".
2- و يا مي گويد:" آره اين تبليغات دروغه، مامان باباي منم همه اين کارها روانجام دادند، خيلي هم تلاش کردند اما چرا پس اون طوري که آن آقاهه مي گفت نشده؛چرا؟"
لاجرم کودک معصوم، با ترديد فراوان، چنيننتيجه گيري خواهد نمود که:
" باورم نمي شه؛ آن آقاهه، که دروغ نمي گه !؟
يا اگه دروغ مي گه مگه نمي دونه نبايد دروغ بگه،با اون سن و سالش نمي دونه دروغگفتن کار بدي و دروغگو دشمن خداست و... ".
مي بيند چگونهباور کودکان معصوممان را ملعبه دستان مادي گرايمان قرار داده ايم !
اگر شما خودتان را نيز لحظاتي به جاي آن کودک قرار دهيد و از نگاه کنجکاوانه ودر عين حال ساده انگارانه آن کودک، به آنچه که توصيفش در سطور بالااز نظرتان گذشت، گوشه چشمي بيندازيد ، به خود خواهيد گفت: خود کرده را تدبير نيست.
من نه به عنوان وکيل مدافع کودکان دروغگو ونه به عنوان يک واعظ ، بلکه به عنوان يک دوست دلسوز مي گويم:
والدين عزيز :کودکان آئينه هاي زندگي فردايند و بازخوردرفتار امروز شما ، تضميني بر سلامت اخلاق آينده اوست. اندکي بهرفتارها وارتباطاتخانوادگي تاناهتمام داشته باشيد وپاي بچه هاي معصوم و خردسال را دربازي ها و گرفتاري هاي دنياي بزرگسالانه خود به ميان نکشيد.
و اما سياست گذاران فرهنگي- اخلاقي سيما ، بهتر است جواز موفقيت شغلي و درآمدزايي کلان خود را، بهانه اي براي عبور از خط قرمزها و بازي گرفتن احساسات کودکانه و پرورش بي اخلاقي ندانند و پيش از انديشه افزوني پول و سرمايه،به تربيت نسلي بينديشند که قرار است آينده سازان مملکتي باشند که ما اکنون در فکر باروري سازنده آنيم.