اينكه يك كودك چقدر تربيت پذير باشد، در درجه اول بستگي به اين دارد كه احساس كند چقدر مورد محبت قرار دارد و چقدر به عنوان يك انسان و عضو خانواده او را به حساب مي آورند. تربيت، جزئي لاينفك ازهركاري است كه براي كودك و با كودك انجام ميدهيم. زماني وظيفه مادري را با تغذيه شيرمادر و شروع تدريجي غذاي كمكي و از شيرگرفتن به انجام رسانيده ايد ، اينك نوبت انجام سايرجنبه هاي مادري است. چنانچه وظايف مادري را تا به حال خوب به انجام رسانيده باشيد اينك نيز در حال تربيت كودك خود در موقعيت مطلوب هستيد.
كــــودكان محتـــاج راهنمايــــي هستند همچنانكه شيرخوار و كودك بزرگتر مي شود محتاج آموزش راه رفتن درست، صحبت كردن و گاه اصلاح مي گردد تا بتواند راه و رسم زندگي را فراگيرد.اگر پايه و اساس احساس امنيت در شيرخوارگي ريخته شود و اگر والدين را افرادي مهربان، مؤدب و احترام كننده به ديگران ببيند، خودش هم همين كار را خواهد كرد؛ زيرا تمايل دارد كه والدين از او راضي باشند. از طرفي بايد توجه داشته باشيم كه او كودك است و در حال رشد ؛ ناتواني هاي زيادي دارد ، درك او محدود است و تجربه اي نيز نيندوخته. لذا نبايد انتظارمان خارج از توان و درجه رشد و تكامل او باشد و لازم است او را به خاطر بي تجربه بودنش راهنمايي كنيم. بايد بفهميم كه چه وقت نمي فهمد و مشكل دارد و چه طور با او حرف بزنيم كه درك كند. ممكن است بارها لازم باشد كه تكرار كنيم و تذكر بدهيم. هميشه بايد از خود سؤال كنيم كه چه مي خواهيم بكنيم؟ و حس كنيم چگونه مي خواهيم اين كار را انجام دهيم. وقتي راه صحيحي را انتخاب كرديم نبايد يكباره تغيير جهت بدهيم . بايد طوري عمل كنيم كه او نيز دچار مشكل نشود. كودكان از شيرخوارگي به بعد نياز به راهنمايي توأم با محبت دارند. به اين معني كه بفهمند ظرفيت و توان آنها را در نظر داريم، تحقيرشان نمي كنيم و، آبرويشان را نمي بريم و با مهرباني آنها را راهنمايي مي كنيم. اليزابت هورمن در مورد نيازهاي كودكان نوپا چنين مي نويسد:" ما فكر مي كنيم كه همه كودكان با مشاهده جلوه هاي انسانيت ؛ غمخواربودن و دوستي ، شفقت و احترام به ديگران و ... را مي آموزند. ولي هميشه اين طور نيست . بايد به آنها ياد داد، بايد حرف زد. نمي توان انتظار داشت كه با نگاه به ما ياد بگيرند. از طرفي چنانچه اشتباه كردند بايد به درستي راهنمايي شوند. بايد رفتار قابل قبول را به آنها تفهيم كنيم، انتظاراتي را كه از آنها داريم به شكلي كه قابل دسترسي باشند معين كنيم و هر زمان كه اشتباه كردند جلو آنها را بگيريم، بايد در نظر داشت همه اينها اقدام هاي لازم تربيتي هستند." گاهي بايد جلو آنها را بگيريم. بايد هشيار باشيم كه به كسي آزار نرسانند، لوازم ديگران را برندارند، به آنچه در اختيار دارند صدمه نزنند. بايد تفاوت رفتار طبيعي كودك نوپا و كودكان كم سن و سال را از رفتاري كه حاكي از شلوغ كاري و از هم گسيختگي و غيرقابل كنترل بودن است، جدا كنيم. راهنمايي كردن يك كودك براي اين كه او را از يك راه اشتباه منصرف كنيم كارآساني نيست و اين وظيفه ماست كه وقت بگذاريم و با صحبت و رفتار خاص ، فكر يا راه او را اصلاح كنيم. ما به عنوان والدين، بهتر از ديگران فرزندمان را مي شناسيم و مي دانيم او لوس است و كارش درست يا غلط است. زيرا به او مهر ورزيده ايم و به شايستگي احترام كرده ايم . پس ما براي تربيت او و گذرانيدن او از مراحل مختلف و ياد دادن درست و غلط ، قوانين و ايجاد شخصيت، تواناتر از ديگران هستيم. راهنمايي كردن توأم با دلسوزي و مهرباني، قدم مهمي از مراقبت كودكان به حساب مي آيد و به آنها كمك مي كند كه نسبت به افراد خانواده و جامعه مهربان بوده و افرادي قابل احترام و دوست داشتني باشند. تغذيه با شير مادر اهميت فراواني دارد و آثار دائمي آن براي همه عمر باقي است. اين آموزش ها نيز مثل تغذيه با شير مادر منافع متعددي دارند كه براي همه عمر با فرزند ما همراه خواهند بود. تربيت راهنمايي توأم با محبت است كه از طرف والدين نسبت به كودك اعمال مي شود. در اين فرآيند كودك ياد مي گيرد كه اعمال و رفتار صحيح را به دلايل واقعي و صحيح انجام دهد و به كودك كمك مي شود كه به فردي قابل اعتماد، خوش قلب و مهربان تبديل شده ، بتواند با اعتماد به نفس به زندگي وارد گردد و در كارش موفق باشد. دكتر كمپبل توضيح مي دهد كه رفع نيازهاي عاطفي كودك نقش حياتي در تربيت او دارد. او مي گويد:" برآوردن نيازهاي عاطفي يك كودك و تربيت كردن توام با محبت( يعني صحبت كردن و توضيح دادن اين كه چرا بله و چرا نه) منجر به ايجاد پيوند عاطفي توام با مهر و محبت قوي و سالمي بين كودك و والدين مي شود. لذا هرگاه مسئله اي براي كودك پيش آيد والدين بايستي فكركنند كه كجا اشتباه كرده اند؟ چرا كودك متوجه نشده ؟ و همين جا و قبل از هر كار ديگري آن را اصلاح كنند. شايد كودك درست نفهميده است، بايد وقت گذاشت و همراه با محبت، مسئله را براي او بازگو كرد و توضيح داد. بايد توضيح داد كه مثلاً چرا نبايد اين كار را بكني. او مي فهمد و درك مي كند. اگر درك نكرد بايد وقت گذاشت تا بفهمد . " اما در مورد اين كه تنبيه در كجاي اين تعريف قرار مي گيرد، اين محقق مي افزايد:" تربيت يعني آموختن به كودك كه چه راهي را برود و چه كاري بكند. تنبيه فقط يك جزء از تربيت است. هر چه كودكي بهتر تربيت شود و بهتر آموزش ببيند و با مقررات و رفتارهاي صحيح بيشتر آشنا شود، تنبيه كمتري لازم مي شود و اين كه يك كودك چقدر تربيت پذير باشد، در درجه اول بستگي به اين دارد كه احساس كند چقدر مورد محبت قرار دارد و چقدر به عنوان يك انسان و عضو خانواده، او را به حساب مي آورند. اگر كودك نداند كه مادر دوستش دارد ، در مقابل تنبيه طغيان مي كند ولي وقتي بداند دوستش دارند، مي داند كه او را مي خواهند. " بنابراين بزرگترين وظيفه ما اين است كه كاري كنيم كه فرزندمان احساس كند دوستش داريم و به او احترام مي گذاريم. " در مجموع بايد پذيرفت كه تربيت واقعي را با تنبيه اشتباه نگيريم. تنبيه كردن باعث مي شود كه كودك كاري را متوقف كند، اما به احساسي كه در پس اين عمل نهفته است نگاه نمي كند و منجر به فراموش شدن درون كودك مي شود. وقتي به كودك نگوييد چرا با او صحبت نمي كنيد ، نمي فهمد چه اتفاقي افتاده است. كودكي كه رفتارش موجب تنبيه او شده به راحتي ، ولي به طور گول زننده كنترل مي شود. رفتارش رفتاري به ظاهر مطيعانه است اما ممكن است از روي ميل نباشد و اعتماد به نفس نيز نداشته باشد. ممكن است در ظاهر آرام و مطيع باشد ولي در درون ملتهب و مضطرب باشد. چنين كودكي به زودي طغيان مي كند و افسار گسيخته خواهد شد.