یکی از مؤلفههای اساسی رشد سالم، ایجاد دلبستگی قوی بین والد و کودک است.
بنابراین شاید متداولترین منبع اضطراب در کودکان خردسال، ناشی از جدایی از والد باشد. شما بهعنوان کسی که تازه پدر یا مادر
شده است سخت تلاش میکنید که نوزاد خود را
درک کنید و نوزاد نیز سخت تلاش میکند تا شما را درک کند.
وقتی که شما سرنخها و علایم نوزادتان را در هنگام گرسنگی یا خیس بودن
درک میکنید و بهاین علایم پاسخ مناسب میدهید، او یاد میگیرد که بهشما اعتماد
کند و میفهمد که شما بهاو کمک خواهید کرد.
این احساس اعتماد و وابستگی باعث میشود که نوزاد از لحاظ هیجانی بهوالد
خود دلبستگی پیدا کند. با شکلگیری دلبستگی، یک احساس امنیت در کودک بهوجود میآید
که جهان مکان امنی است و نیازهای او برآورده میشود. از این رو، تعجبآور نیست که
جدایی از والد میتواند باعث آشفتگی شود.
بهعنوان بخشی از تحول بهنجار، کودکان نه تنها یاد میگیرند که بهوالدین
خود دلبستگی پیدا کنند بلکه همچنین یاد میگیرند که بهافرادی نیز که عضو خانوادۀ
اصلی آنها نیستند، اعتماد کنند. این یادگیری همیشه راحت نیست.
تقریباً در سن نه ماهگی، نوزادان بهتدریج تفاوت چهرههای آشنا و
ناآشنا را تشخیص میدهند. اضطراب غریبه بهاین دلیل بهوجود میآید که ممکناست
برای کودکان ترک کردن آغوش والد و رفتن بهآغوش یک بزرگسال دیگر، دشوار باشد. با
این حال بهمرور زمان و با روبهرویی مکرر، کودکان احساس راحتی بیشتری میکنند و
میتوانند بهجامعۀ بزرگتر از خانوادۀ خود نیز اعتماد کنند.
یک تغییر رشدی دیگر، زمانی رخ میدهد که کودک بهدو سالگی نزدیک میشود.
در این زمان کودک بهاین شناخت میرسد که والد او یک موجود جداست و بخشی از او
نیست. این آگاهی جدید این ترس را بهوجود میآورد که اگر والد برود، ممکناست هرگز
باز نگردد.
کودکان بهشیوههای گوناگون نسبت بهاین آگاهی واکنش نشان میدهند.
برخی از آنها وقتی مادر یا پدر اتاق را ترک میکند یا برای رفتن بهسرکار آماده میشود
بهشدت ابراز ناراحتی مینمایند. برخی دیگر ممکناست چند دقیقه ناراحت شوند و وقتی
با یک فعالیت جدید سرگرم شدند، آرام بگیرند.
تفاوت واکنش کودکانی که میتوانند جدایی را تحمل کنند و آنهایی که نمیتوانند،
منعکس کنندۀ تفاوت در ویژگیهای شخصیتی و زیست – شیمیایی میباشد.
در یک بررسی کلاسیک که توسط چس و توماس انجام گرفت، 9 متغیر مربوط بهخلق
و خو شناسایی شد که کودکان در اولین هفتههای زندگی، از خود بروز میدهند. چس و
توماس گروهی خاص از 136 کودک را از سال 1956 مورد بررسی قرار دادند.
اضطراب جدایی در کودکان
نتایج این تحقیق نشان داد که افراد در این بررسی، صفات خلق و خوی
مشابهی را از کودکی تا دوران نوجوانی و بزرگسالی حفظ کردند. این متغیرها در زیر
خلاصه شدهاند:
- سطح فعالیت (سرعت و فراوانی فعالیت حرکتی)
- ریتم (نظم عملکردهای زیست شناختی روزانه مثل خوردن و خوابیدن)
- تقرب جویی یا کنارهگیری کردن (واکنش اولیۀ کودک بهمحرکهای جدید)
- سازش پذیری (سهولت یا دشواری تعدیل پاسخها بهشیوۀ مطلوب)
- آستانۀ پاسخگری ( حدی از محرک که برای بازخوانی پاسخ در فرد لازم است.)
- حواس پرتی (متغیرهای بیرونی تا چه اندازه حواس کودک را پرت میکنند)
- دامنه و پایداری توجه (کودک چه مدت میتواند یک فعالیت خاص را دنبال
کند و هنگامی که موانعی برای ادامۀ فعالیت وجود دارد چه مدت فعالیت را ادامه میدهد)
دستۀ خاصی از این ویژگیها، میتواند زمینۀ اضطراب را در کودک شما فراهم
کند. کودکانی که مضطرب هستند اغلب طیف گستردهای از خلقها را نشان میدهند که از
لحظهای خلق شاد و پرنشاط بهلحظهای خلق بیقرار، نگران و کنارهگیری در نوسان
است.
کودکان مضطرب همچنین از لحاظ تقرب جویی بهدیگران و کنارهگیری،
متفاوت هستند. ممکناست که آنها در مواجهه با موقعیتهای ناآشنا، خجالتی باشند و
کنار بکشند، یا ممکناست پراحساس، معاشرتی و بهشدت هوشیار باشند و قبل از اینکه
آنچه از آنها انتظار میرود را پردازش کنند، بهداخل موقعیت بپرند.
برعکس کودکانی که خلق و خوی راحت، آرام و انطباقپذیر دارند، بهراحتی
با تغییر کنار میآیند و جدایی را نسبتاً خوب تحمل میکنند.
نقش والدین در ایجاد اضطراب جدایی
چگونگی واکنش والدین بهکودکی که خلق و خوی مضطرب دارد بسیار مهم است.
بهطور ایدهآل، والدین با رفت و آندهای کوتاه مدت بهکودکان خود یاد میدهند که
جدایی را تحمل کنند. والدینی که تمام مدت با کودکان خود هستند اغلب الگوهایی از
وابستگی ایجاد میکنند که باعث میشود کودک در متمایز کردن خود از والدین و اعتقاد
داشتن بهاینکه میتواند بهتنهایی زنده بماند، دچار مشکل شود.
بههمین ترتیب، والدینی که بهمدت طولانی از کودکان خود دور هستند نیز
میتوانند اضطراب جدایی را در کودکان خود بهوجود آورند چرا که کودک نمیتواند روی
حضور آنها حساب کند.
هم والدینی که کودک را لسیار وابسته مینمایند و هموالدینی که کودک
را بیش از اندازه بهحال خود رها مینمایند، میتوانند کودکان خود را در معرض
اختلال دلبستگی قرار دهند.
آگاهی از اینکه همیشه میتوان روی والد یا مراقب اصلی حساب کرد برای
رشد سالم کودک ضروری است. بدون احساس دلبستگی سالم و حس فردیتی که بهتدریج بهوجود
میآید، کودکان دچار اضطراب میشوند و یا خطر روبهرویی با موقعیتهای جدید را نمیپذیرند.
این وضعیت بهنوبۀ خود توانایی یادگیری و حس اعتماد را در انها مخدوش میکند.