فرزند شما که چند هفته است یاد گرفته بدون استفاده از پوشک زندگیش را ادامه دهد و توجه خوبی به آموزشهایتان داشته و کاملا درست و مناسب رفتار کرده است، ناگهان متوجه نمی شود که خودش را زمان زیادی نگه داشته است و در طول مسیر رسیدن به سرویس بهداشتی، نمی تواند خودش را کنترل کند و همه چیز روی زمین می ریزد. علی رغم اینکه شما پشت سر هم تکرار می کنید که «مشکلی نیست، عیبی ندارد» ، این جملات نمی تواند او را آرام کند و مدام در حالیکه ناامید و شرمنده شده است گریه می کند. همانطور که در حال درآوردن شلوار و لباسهایش هستید تازه متوجه می شوید که به چه چیزی نیاز دارد. مهم نیست که چقدر آن روز مرتب و سرحال هستید، مهم نیست شلوارهای جدیدی که تازه خریده اید و برای بار اول پوشیده اید روی زمین کثیف خانه کشیده می شود، مهم نیست که موهایتان که به زیبایی آراسته کرده اید به هم ریخته و آشفته شده است، و باز هم مهم نیست که تمام پاهای فرزندتان کثیف شده است شما او را در آغوش می گیرید، دستهایتان را دور او حلقه می کنید و برایش شعری زمزمه می کنید و می گذارید روی شانه هایتان گریه کند و خودش را خالی کند. چراکه شما لحظه ای که او میان چارچوب در ایستاده است، احساس شرم و خجالت و ناامیدی را در چشمانش دیده اید. و به خوبی می دانید که بهترین کاری که یک مادر می تواند انجام دهد ایجاد آغوش گرم و مطمئن برای فرزندش است. می دانید که باید او را در آغوشتان بگیرید و به او اطمینان دهید که چنین اتفاقی می افتد و اصلا ایرادی ندارد. و اینکه شما او را در هر شرایطی دوست خواهید داشت. و سپس بعد از اینکه آرام شد و گریه هایش را کرد، ناگهان با شنیدن صدای موسیقی مورد علاقه اش همه چیز را فراموش خواهد کرد و به سرعت با لبخند رضایت بخش و بدون پوشیدن لباس به سمت دیگر خانه خواهد رفت و شما درحالیکه همانجا نشسته اید، می فهمید که کار فوق العاده ای انجام داده اید.