گرگ از زرافه می پرسد: چطور می توانی آنهایی که تو را اذیت می کنند، دلت را می شکنند، ناراحتت می کنند یا حتی قصد خوردنت را دارند به راحتی ببخشی، با آنها مهربان باشی و حتی دلت به حال شان بسوزد؟ زرافه پاسخ داد: من از این بالا خیلی چیزها می بینم؛ کسانی را می بینم که درد دارند و ناراحتند، کسانی که اذیت شده اند و عصبی اند، کسانی که با آنها بدرفتاری شده و بداخلاقند؛ حتی کسانی که دل شان شکسته و دوست دارند انتقام بگیرند. من اینها را می بینم و می دانی که من قلب بزرگی دارم. می توانم محبت زیادی به آنها داشته باشم. چطور می توانم کسانی را که اینگونه اند نبخشم و به آنها محبت نکنم؟ من اینچنین می بینم.
کودکان از بدو تولد، موجوداتی منحصر به فرد هستند و خواست و اراده و تصوراتی دارند که با بالا رفتن سن و سال شان مدام ردش می کنند؛ به همین دلیل است که میان علائق، خواسته ها و نیازهای آنها با بقیه افراد، نقاط اصطکاک طبیعی وجود دارد. علاوه بر آن کودکان هر روز از پدر و مادر پیام هایی مبنی بر «درست» یا «نادرست» بودن امور دریافت می کنند که باعث به وجود آمدن قضاوت ها و پیش فرض هایی می شود که با ذهنیت دیگران متفاوت است.
اینها در کنار هم باعث می شود که کودکان در مواجهه با مسائل و اتفاقاتی که با ذهنیت شکل گرفته آنها متفاوت است، عکس العمل نشان دهند و شروع به مقاومت کنند. کودکان خود و آنچه در ذهن شان وجود دارد را درستِ مطلق می دانند و جالب آنکه همین فرآیند با افزایش سن آنها نیز کم و بیش ادامه پیدا می کند و از دعواهای کوچک داخل مهد کودک به درگیری ها و ناراحتی های داخل مدرسه و بعدها داخل اجتماع بزرگتر منتقل می شود. اما در عین حال کودکان در سال های اولیه زندگی خود کنجکاوی زیادی دارند و این شور و شوق برای فراگرفتن به آنها این امکان را می دهد که با تفاوت ها بهتر کنار بیایند و با آزادی فکر بیشتری به تحلیل موقعیت های مختلف بپردازند. حال این سوال پیش می آید که چگونه کودکان مان را به سمت رشد بیشتر در زمینه یادگیری و در عین حال دوری از خشونت پیش ببریم؟! پیتر سنگه، مدرس انستیتو تکنولوژی ماساچوست و متخصص در آموزش، گفتگو را مهمترین اصل برای یادگیری همیشگی و در نهایت توانایی اجتماعی می داندت و معتقد است اتز آنجایی که در گفتگو، افراد به مشاهده گرانی فعال تبدیل می شوند، می توانند اندیشه و فرآیند تفکر خود را نیز مشاهده کنند و به همین دلیل است که آنها می توانند رویدادها را از اندیشه خود جدا کنند و شروع به گرفتن موضعی خلاقانه تر و کمتر منفعل نسبت به تفکر خود کنند؛ در نتیجه نه تنها یادگیری بهتر آغاز می شود بلکه موضع گیری همراه با پیش داوری قطع و به جای آن جستجو برای یافته های بیشتر جایگزین می شود. گفتگو نوعی خاص از صحبت کردن و گوش سپردن به یکدیگر است. نوعی ارتباط متقابل و تعامل با هم. برای این کار بایستی قبل از هر چیز بتوانیم صحبت های درونی خود را بشنویم و به عکس العمل های خود توجه کنیم و به بررسی منشأ احساسات خود بپردازیم تا قضاوت ها و ارزیابی های خود را خوب ببینیم و آنها را برای شنیدن کامل حرف دیگری به کناری بگذاریم. البته این به معنای نادیده گرفتن آنها نیست بلکه فقط کمی صبر کردن و جستجوی موارد جدید است. از کجا شروع کنیم؟ در مورد آموزش گفتگو نیز به نظر می رسد باید از خود والدین، معلمان و دست اندرکاران آموزشی شروع شود اما برای وارد کردن کودکان به فضای گفتگو موارد زیر حائز اهمیت هستند: 1- خوب گوش کردن را قاعده اصلی خانه قرار دهیم گوش سپردن، روندی فعال است به این معنا که شنیدن تنها کافی نیست، بلکه به قدری باید توجه و تمرکز وجود داشته باشد که تمام مطالب گوینده به خوبی فهمیده شود. برای اینکه فرهنگ گوش دادن مناسب در خانه جا بیفتد، والدین خود باید با دقت و بدون قطع صحبت طرف مقابل (کودکان) گوش کنند و این مهارت را به فرزندان خود بیاموزند. * یک بازی جالب: با فرزندمان قرار می گذاریم هر کدام به نوبت چند دقیقه (مثلا 3 دقیقه) در مورد یک موضوع مشخص صحبت کنیم. در تمام این زمان که یک طرف صحبت می کند، طرف مقابل نباید هیچ صحبتی کند یا اظهارنظر کند بلکه باید خوب گوش کند و پس از پایان وقت صحبت طرفش، هر چه را شنیده بازگو کند و هر کسی با خطای کمتری این صحبت ها را بازگو کرد برنده بازی است. این بازی کمک می کند بچه ها با تمرکز بیشتری به صحبت ها گوش کنند و با تمرین بیشتر حتی سکوت کردن برای شنیدن را فرا گیرند.
2- ابر قضاوت ها را بالای سرمان به پرواز درمی آوریم هر کس در زندگی دارای تصورات و فرضیه های خاصی نسبت به زندگی و محیط اطراف خود است که در اثر تجربیات، آموخته ها و شنیده ها ایجاد شده است؛ بنابراین قضاوت و پیشداوری فرآیندی خود به خودی است و نمی توان قضاوت نکرد اما همانطور که مشخص است یکی از موانع مهم در ارتباط، پیشداوری است چرا که باعث می شود گوش سپردن به خوبی انجام نشود و در ادامه نیز با مطرح شدن این پیشداوری ها، روند گفتگو متوقف شده و به مجادله تبدیل شود اما چگونه می شود مزاحمت قضاوت ها را در گفتگو کم کرد؟ می دانیم که برداشت ما از واقعیت فقط قسمتی از آن است، همان قسمتی که ما توانسته ایم ببینیم. با دانستن این مطلب و تلاش برای جستجوی بیشتر، شاید بتوانیم برای زمانی حتی اندک پیشداوری ها را به حالت تعلیق درآورده و از سوی دیگر با دیدن روند تفکر در درون خودمان می توانیم به خوبی از قضاوت خود به خودی بکاهیم. در مورد کودکان، شاید به جریان انداختن این روند کمی سخت باشد چرا که آنها به خاطر نداشتن تفکر پیچیده و انتزاعی، نمی توانند بر روند تفکر خود کنترل داشته باشند؛ اما به دلیل پیش تجربه های کمتر، خیلی بهتر از بزرگسالان می توانند قضاوت هایشان را به حالت معلق دربیاورند. برای تحقق این اصل زیبا، والدین بهتر است در برخورد با خود بچه ها، به جای قضاوت های سریع، از آنها بیشتر بپرسند و توضیح بخواهند و هنگامی که رویداد و اتفاقی از جانب بچه ها تعریف و توصیف می شود، توجه آنها را به ابعاد دیگر ماجرا جلب کنند. 3- احترام: کلید ورود به گفتگو احترام به معنای آن است که هر کسی را در جایگاهش به رسمیت بشناسیم و حتی بتوانیم موقتا خود را جای او فرض کنیم که اگر در شرایط مشابه او بودیم چه می کردیم، چگونه فکر می کردیم و چه احساسی را تجربه می کردیم. وقتی احترام به این معنا میان دو یا چند نفر جریان داشته باشد، شرایط بسیار خوبی برای درک طرف مقابل، شنیدن فعال صحبت هایش و پیشداوری نکردن به وجود می آید. در گفتگو با کودکان حتی سعی می کنیم موقعیت برابری با آنها داشته باشیم (خم می شویم تا قدمان هم اندازه آنها شود، کنارشان می نشینیم و ...) با توجه به حرف هایشان گوش می کنیم و از نادیده گرفتن یا اشتباه شمردن صحبت هایشان اجتناب می کنیم. * یک بازی جالب: جای خود را به عنوان والد با آنها به عنوان کودک عوض کنیم. در نقش جدید، با آنها بر سر مسائل شان گفتگو کنیم، یا زمانی که اختلاف با کسی را مطرح می کنند از آنها بخواهیم وکیل مدافع آن شخص باشند و خودمان وکیل مدافع او شویم.
بیشتر بدانیم به علاوه چند نکته * صادقانه با فرزندانمان صحبت کنیم و به آنها یاد دهیم احساسات شان را بیان کنند. * شتاب و عجله را از گفتگوهایمان دور کنیم و با طمأنینه و آرام صحبت کردن را به کودکانمان بیاموزیم. * خوب توضیح دادن را به فرزندمان یاد دهیم و به او بیاموزیم که در عین خلاصه وار صحبت کردن، آنچه را در ذهنش وجود دارد، برای طرف مقابلش بیان کند. سوال کنیم تا بتواند خوب توضیح دهد. * کودکان باید بسیار بسیار بیشتر از آنچه که امروز می بینیم، بازی کنند و در بازی ها یاد بگیرند چون تا وقتی که انسان کوچک است باید به اندازه کافی بازی کند تا بعدها که بزرگتر شد، بتواند کنج هایی از دل آن بازی ها درآورد و تمامی زندگی خود را بر مبنای آن شکل دهد. در آن صورت می فهمد که معنای داشتن جهانی گرم و صمیمی چیست.