تا زماني که به چيزي احساس نياز نشود فرد براي رسيدن به آن تلاش نميکند. اگر فردي نتواند در زندگي چيزهاي مهم را تشخيص دهد و آنها را نشناسد، نبايد اميد زيادي به بهبود زندگي و رفاه او داشته باشيم. اگر فرد نداند چه چيزي برايش اهميت دارد و چه بايد انجام دهد، به هدفهاي خود نخواهد رسيد. بايد کوشيد تا چيزهايي را که دانش آموز در زندگي به آنها علاقه دارد شناسايي کرد. اگر دانش آموزي احساس کند که معلمش او را دوست دارد، رفتارش نسبت به آن معلم دوستانه خواهد بود و به درس آن معلم نيز علاقه مند خواهد شد. در مقابل اگر احساس کند که معلم او را دوست ندارد، احتمالاً نسبت به درس آن معلم نيز علاقهاي نخواهد داشت. بنابراين بايد کوشيد تا چيزهايي را که دانش آموز در زندگي به آنها علاقه دارد شناسايي و کار کردن با دانش آموز را از چيزهاي دوست داشتني آغاز کرد. شناسايي خود يا خويشتن پنداري- خويشتن پنداري عامل بسيار مهمي در ايجاد نوع رفتار است. افرادي که خويشتن پنداري مثبتي دارند رفتارشان اجتماع پسندتر از افرادي است که خويشتن پنداري آنها منفي است. خويشتن پنداري عبارت از عقيده و پنداري است که فرد درباره خود دارد. اين عقيده و پندار به تمام جوانب خود يعني جنبههاي جسماني، اجتماعي، عقلاني و رواني فرد مربوط ميشود. تصور انسان درباره هريک از عوامل رفتار معين و مشخص است. به عنوان مثال يک نمونه از مواردي که تأثير خويشتن پنداري دانش آموزان را در وضع تحصيلي آنان نشان ميدهد اين است که دانشمندي در ضمن مشاوره با دانش آموزان عقب افتاده طي ساليان متمادي به اين نتيجه رسيده است که يکي از عوامل اصلي نداشتن موفقيت تحصيلي اين عده عقيده و پنداري است که آنها درباره خود دارند. به عبارت ديگر تعداد زيادي از اين دانش آموزان اصولاً معتقدند که قادر به خواندن نيستند. آزمايش پزشکي نشان ميدهد که اين عده داراي هيچ گونه نقص بينايي، عقلاني، شنوايي يا گويايي نيستند و از نظر جسمي سالم هستند. اين دانشمند پس از مشاوره با اين شاگردان نتيجه ميگيرد که فقط خويشتن پنداري منفي شاگردان باعث عقب افتادگي تحصيلي آنها شده است. نتيجه آن که خويشتن پنداري تأثير مهمي در نحوه پيشرفت دانش آموزان و رفتار آنها دارد. دانشمندي به نام «کوير اسميت» معتقد است خويشتن پنداري بر اثر روابط بين عوامل زير تعيين ميشود: الف- پندار والدين درباره فرد ـ کودک اولين الگوهاي رفتاري خود را در محيط خانواده از والدين خود تقليد ميکند. تربيت صحيح کودک در سالهاي اوليه که به سالهاي سازندگي معروفند اهميت خاصي دارد. به گونهاي که رفتار والدين با کودک در سالهاي اوليه زندگي اثرات خاصي در نحوه رفتار و تکوين شخصيت کودک به جا ميگذارد. والدين ميتوانند کودک را در خلال اين سالها به استقلال يا وابستگي، به عطوفت يا خشونت تشويق کنند. ب- تصور و پندار دوستان و همبازيها درباره فرد- به موازات رشد کودکان با مشاهده بازي آنها ميتوان دريافت که کودکان سعي دارند همواره نقش دوستان صميمي خود را تقليد کنند. کودک ميخواهد مثل دوست صميميش لباس بپوشد، حرف بزند و عمل کند. تقليد نقش امري طبيعي است و در تکوين شخصيت کودک مؤثر است. از سوي ديگر کودکان در انتخاب نوع دوستان تشخيص کافي و دقت لازم را ندارند و احتمالاً دوستاني انتخاب خواهند کرد که يا از لحاظ سني متفاوتند و يا از نظر رفتاري با هم مغايرت دارند. در اين مورد معمولاً والدين بايد به طور مستقيم در اين امر اساسي و حياتي دخالت و کودک را در صورت لزوم در انتخاب دوست راهنمايي کنند. ج- تصور و پندار معلمان درباره فرد- در سن معيني که کودک پا به کودکستان و يا دبستان ميگذارد تجربه جديدي را در زندگي آغاز ميکند. آشنايي شاگرد با معلمان و رابطهاي که ميان معلم و دانش آموز ايجاد ميشود عامل مهمي در شکل گيري شخصيت و نحوه خويشتن پنداري دانش آموز به شمار ميآيد. معلمان علاقه مند با رفتار انساني خود دانش آموزاني با صفات انساني و علاقه مند در مدرسه تربيت ميكنند. در حالي که معلمان بي علاقه و وقت گذران که به روابط انساني بي توجهند دانش آموزاني افسرده و گريزان از مدرسه تربيت ميکنند. اعتقاد و پندار معلم درباره نوع رفتار دانش آموز و تواناييهاي او و نحوه استفاده از اين عوامل ميتواند شخصيت دانش آموز را در مسير خاصي پرورش دهد. معلمي که دانش آموز را در مدرسه با کلماتي نظير تنبل، بي عرضه و بيچاره نامگذاري ميکند، نبايد از دانش آموز توقع داشته باشد که فرد علاقه مند و منطقياي شود. د-تصور و پندار فرد درباره خود ـ افرادي که نسبت به همسنهايشان قد کوتاهتر يا بلندتر دارند يا کساني که عقب افتادگي ذهني دارند، احتمالاً رفتارشان با افراد عادي متفاوت خواهد بود. هـ - توجه به زمان حال- عامل مهم ديگري که در تعليم و تربيت براي کشف معني و مفهوم مشخصي بايد مورد توجه قرار گيرد، تأکيد بر زمان حال است. اگر بپذيريم که احساس باعث ايجاد رفتار است، از آن جايي که احساس در زمان حال به انسان دست ميدهد بايد رفتار کنوني فرد را مورد بررسي قرار دهيم. اين عقيده دريچههاي اميد تازهاي را در تعليم و تربيت بر روي والدين و دانش آموزان ميگشايد. در بيشتر وقتها چشم پوشي از شکستهاي گذشته، دانش آموزان را تشويق ميکند تا در زمان حال براي کسب موفقيت مجدانه کوشش کنند. از سوي ديگر تأکيد بيش از حد بر عوامل گذشته عذر و بهانهاي براي دانش آموز فراهم ميکند و به او امکان ميدهد که به سادگي تمامي شکستهاي آينده خود را به گذشته اش نسبت دهد و براي بهبود وضع تلاش و فعاليتي نکند. وـ فراهم آوردن امکانات و فرصت براي کشف معني و خوديابي- عامل مهمي که در نظام کنوني تعليم و تربيت کمتر مورد توجه قرار گرفته، دادن امکان و فرصت به دانش آموزان براي کشف معني از آموختههاست. در مدارس مطالب بسيار سريع و بدون صرف وقت به دانش آموزان ارايه ميشود. هنوز موضوعي را دانش آموز درک نکرده و مفهومي از آن براي خود به وجود نياورده، مطلب جديدي به او ارايه ميشود و دانش آموز مجبور ميشود بدون کم و کاست محتوا را عيناً فراگيرد. در غير اين صورت مردود خواهد شد. چنين روشي از همان کلاس اول ابتدايي يعني همزمان با آغاز آموزش رسمي در مورد دانش آموز اجرا ميگردد. به دانش آموز آموخته ميشود که آن چه که معلم و کتاب ميگويد صحيح است وبايد عيناً همان را فرا گيرد. در اين حالت به احساسات، عقايد و ارزشهاي انساني دانش آموز به عنوان يک فرد متفکر توجهي نميشود. دانش آموز در مدارس نحوه سازگاري و ابراز احساسات را فرا نميگيرد و فقط به محتواي کتابها بها ميدهد. ميتوان مدل تربيتي موجود را مدل طبي نام گذاري کرد. زيرا در چنين نظام تربيتياي معلم همه چيز را ميداند و دانش آموز هيچ چيز نميداند. ممکن است اين عقيده درباره تعدادي از دانش آموزان و معلومات دانش آموز صحيح باشد ولي درباره برداشت شخصي و کاربرد مطالب صادق نيست. عامل ديگري که موجب ميشود دانش آموزان شتابزده و بدون تفکر به حفظ اطلاعات و دادهها بپردازند نحوه ارزشيابي است. متأسفانه نمره هدف نهايي تعليم و تربيت شده است. در اين روش به وسيله نمره دادن به دانش آموزان آموخته ميشود که فقط اصول و حقايق را فراگيرند. در عين حال به دانش آموزان ميآموزند که هيچ چيز ارزش ندارد مگر اين که بتوان براي آن نمرهاي در نظر گرفت. از همه مهمتر آن که دانش آموزان به حفظ کردن مطالب تشويق ميشوند نتيجه آن که مطالب از نفر معلم به نفر دانش آموز و از نفر دانش آموز به روي ورقه امتحاني منتقل و سپس براي ابد فراموش ميشود. بنابراين نحوه مرسوم ارزشيابي کاملاً محدود کننده و بي ثمر است وقوه تخيل و تفکر را در دانش آموزان از بين ميبرد.