«تفاوت» كلمهاي است كه بيشتر بايد به آن بينديشيم. همه ما نسبت به هم تفاوتهايي داريم. به ارزشهايي اعتقاد داريم و متناسب با اين ارزشها در زندگيمان انتخابهايي ميكنيم و دست به اعمال و رفتارهايي ميزنيم كه ممكن است با ديگران متفاوت باشد. ممكن است ديگران رفتار يا افكار ما را نپسندند، يا ديگران رفتارهايي از خود نشان دهند كه چندان به مذاق ما خوش نيايد، اما برپايه و اساس همين واقعيت ساده مهم است كه همديگر را در عين تفاوتهاي كوچك و بزرگمان بپذيريم.
پذيرش واقعيت ساده تفاوت تا حدي نگرش ما را نسبت به زندگي با ديگران تغيير خواهد داد؛ اگر بپذيريم كه انسانها با هم متفاوتاند و تا حد و حدودي كه اخلاق و ارزشهاي مشترك اعضاي جامعه تعيين ميكند، تفاوت داشتن حق طبيعي آنهاست، ديگر انتظار نخواهيم داشت، همه مطابق ميل و سليقه ما عمل كنند. از اينكه ديگران افكار و رفتارهايي دارند كه چندان مورد پسندمان نيست، ناراحت و دلگير و عصبي نميشويم. بهتر ميتوانيم با ديگران روابط مسالمتآميز برقرار كنيم و اين فرصت را مييابيم كه به انسانهاي بيشتري عشق بورزيم.
در دوره و زمانهاي زندگي ميكنيم كه عمق و وسعت اين تفاوتها ميان افراد بسيار زياد شده است. تفاوتهاي فردي تا آنجا پيش رفتهاند كه گاهي ميان اعضاي يك خانواده خط ميكشند و باعث ايجاد فاصله ذهني بسيار زيادي ميان زن و مرد يا بخصوص ميان والدين و فرزندان ميشوند. در گذشته اگر تفاوتهايي ميان 2 نسل متعلق به يك خانواده وجود داشت هم عمق تفاوت تا به آن حد نبود كه باعث بروز تنش يا فاصله ميان اعضاي خانواده شود. روند تغييرات اجتماعي در گذشته، همچون دنياي معاصرمان اينچنين سريع و پرشتاب نبود كه دو نسل اختلاف نظرهاي اساسي با هم پيدا كنند.
تفاوتهاي شخصيتي ميان افراد كه منجر به بروز اختلاف نظرهاي كوچك و بزرگ بر سر مسائل مختلف ميشود، از تفاوت سرگذشتهاي شخصي افراد نشأت ميگيرد. آدمها سالهاي عمرشان را در فضاها و شرايط اجتماعي متفاوتي پشت سر ميگذارند، تحت تأثير افكار و انسانها و پديدههاي مختلف و متفاوتي قرار ميگيرند، در محيطهاي خانوادگي متفاوتي بزرگ ميشوند و از آب و گل در ميآيند. همه اين عوامل كوچك كنار هم جمع ميشوند تا شخصيت منحصر به فردي را با ارزشها و اعتقادات خاصي پديد آورند. اينكه ما با هم متفاوت هستيم تا حد زيادي نتيجه تفاوتي است كه زندگيهاي شخصيمان با هم داشتهاند.
اختلافنظر در خانواده ميان والدين و فرزندان، پديدهاي است كه اكنون بيش از پيش بين خانوادههاي ايراني شايع شده و ريشه در همين تفاوتها دارد. تفاوتهايي كه باعث ميشود والدين و فرزندانشان بر سر مسائل مختلف با هم اختلاف نظر پيدا كنند و اينچنين ساختار خانوادهها دستخوش تضعيف و تنش شود.
اگر به مساله دقيقتر بنگريم، اختلاف نظر ميان والدين و فرزندان جوان، امري عادي و طبيعي است. والدين متعلق به يك نسل و فرزندان متعلق به نسلي ديگرند و اين تفاوت نسلها، ناگزير ويژگيهاي فردي متفاوتي براي آنان رقم زده است. پدر و مادر در دوره و زمانهاي رشد كردهاند كه ارزشهاي اجتماعي و تعاريف مربوط به بسياري از مفاهيم به طور كلي با آنچه امروز در جامعه جريان دارد، متفاوت بوده است.
شايد فاصله سني ميان دو نسل چندان به چشم نيايد، اما بايد اين واقعيت را پذيرفت كه اوضاع به كلي دگرگون شده است. در چنين شرايطي اين انتظار والدين از فرزندان جوان يا فرزندان از پدر و مادرهاشان كه طرف مقابل بهطور كامل همچون آنها بينديشد و رفتار كند، چشمداشتي غيرمنطقي و غير واقعي است. واقعيت آن است كه فرزندانمان با ما متفاوتند، همانطور كه پدران و مادرانمان با ما فرق دارند و ما قادر نيستيم افكار و ارزشها و اعتقادات نسل قبلي يا بعدي خود را در خانواده تغيير دهيم. اگر بپذيريم كه اختلافنظر ميان والدين و فرزندان بر سر مسائل مختلف نتيجه همين تفاوتهاي فردي و نسلي است، شايد تحمل و صبوري در برابر اين اختلاف نظرها آسانتر شود.
والدين در سالهاي كودكي، بيشترين و پايهايترين تأثيرات را بر فرزندان دارند. آنها هستند كه شخصيت كودك را شكل ميدهند و ميپرورانند. اما ويژگيهاي فردي فرزندان تنها حاصل تلاش والدينشان نيست. فرزندان از همان سالهاي كودكي وارد مدرسه ميشوند، تحت تأثير مستقيم و غيرمستقيم رسانههاي جمعي قرار ميگيرند و با گروههاي همسال خود رابطه برقرار ميكنند و همه اين موارد بر شخصيت آنها اثر ميگذارد. ممكن است آنها تحت تاثير ارزشهايي قرار بگيرند كه به كلي با ارزشهاي پدر و مادر متفاوت باشند.
گذشته از اينها فرزندان عموماً در سالهاي نوجواني و جواني به طور عادي، ارزشهايي را كه از خانواده كسب كردهاند، مورد پرسش و انتقاد قرار ميدهند. به چالش كشيدن ارزشهايي كه تاكنون به نوجوان يا جوان آموخته شده است اگر از طريق گفتوگو و تبادل نظر با والدين تعديل نشوند و اگر اين جريان با نفي ارزشهاي خانوادگي در دوران نوجواني و جواني همراه شود، فاصلهاي عميق ميان جوان و خانوادهاش به وجود خواهد آورد و آنگاه اختلاف نظر بر سر هر مساله كوچك و بزرگي بالا خواهد گرفت.
جامعهشناسان به اين تفاوتهاي ميان دو نسل، شكاف نسلي نيز ميگويند. شكاف نسلي، پديدهاي اجتماعي است كه از نبود توافق ارزشي ميان اعضاي متعلق به 2 نسل ناشي ميشود. اين شكاف در بعد خانوادگي ميتواند به بروز تضاد خانوادگي منجر شود. تضاد خانوادگي حكايت از وجود روابط سرد و غيرصميمي بين اعضاي خانواده از جمله بين فرزندان و والدين دارد كه مانع از به كارگيري پتانسيل مثبت خانوادگي ميشود و در نقطه مقابل انسجام خانوادگي قرار ميگيرد.
اما براي به حداقل رساندن اختلاف نظرها چه ميتوان كرد؟ جلوگيري از تضاد خانوادگي نياز به عزم دو طرف اين رابطه يعني والدين و فرزندان براي حل مشكلات دارد.
والدين و فرزندان جوان خانواده براي آنكه اولين قدم را در حل مشكلات ناشي از اختلافنظرها بردارند، بايد اين واقعيت ساده را بپذيرند كه پدر و مادر از يكسو و فرزندان جوان از سوي ديگر متعلق به 2 نسل متفاوتاند، بنابراين تفاوتهاي فردي بسياري ميان آنها وجود دارد؛ با در نظر گرفتن اين تفاوت، بروز اختلاف نظر ميان آنها طبيعي است. حل مشكل بدون فهم و پذيرش اين مساله، تقريبا امكانناپذير است.
راهحل اصلي و اساسي براي حل مسالمتآميز تضادهايي كه از اختلاف نظر در خانواده ناشي ميشود، مثل هميشه برقراري تعامل بيشتر براي رسيدن به تفاهم است.
در روابط والدين و فرزندان شايد هيچ پديدهاي آسيبزنندهتر از قطع رابطه و عميق شدن فاصله ميان جوانان و والدينشان نباشد. با قهر كردن و فاصله گرفتن از ديگري، اختلاف نظرها هرگز رفع نخواهند شد، بلكه دامنه تضاد ناشي از آنها هر روز بيش از پيش گسترش خواهد يافت.
نبايد فراموش كنيم كه اعضاي خانواده، هر يك با ديگري تفاوت دارند، پس بكوشيم در حد توانمان اين تفاوتها را بپذيريم و مواظب باشيم تفاوتهايمان با ديگر اعضاي خانواده باعث آسيب به كل نظام خانوادگي نشود. هنگام بروز اختلاف نظر در خانواده، صبور باشيم و از طريق گفتوگوي مسالمتآميز و منطقي ديدگاهمان را با طرف مقابل در ميان بگذاريم و از همه مهمتر اينكه بدانيم خانواده با فداكاري اعضايش نسبت به هم تداوم پيدا ميكند، گاهي فداكارانه نظر مشروع ديگر اعضاي خانواده را بپذيريم. اين ايثارهاي كوچك و بزرگ زندگي را به كام همه اعضاي خانواده، از جمله خود ما، شيرينتر خواهد كرد.