تربيت از همان نخستين روزهاي زندگي آغاز مي شود بلافاصله از لحظه تولدهر اتفاقي که پيرامون نوزاد مي افتد و هر عمليکه با او انجام مي شود ،همه در پرونده تربيتي وي ثبت خواهد شد و هر کدام تاثيرتربيتي خود را خواهد گذاشت. پدر و مادر هر دو بايد از همان ابتدابا توجه به رسالت تربيتي خود با کودک رفتار کنند و هرگز بر اساس اين پندار که طفلچيزي را نمي فهمد ،رفتاري را شکل ندهند. البته حاصل اين مطلب به تکلف انداختن پدر ومادر در قبال کودک نيست .بلکهتوجه و دقتي است که دست والدين را براي نيفتادن درچالشهاي تربيتي، به موقع خواهد گرفت.
مهمترين نکته اي که در ترببت کودکشيرخواره بايد رعايت گردد ،پرهيز از ايجاد عادتهاي ناپسند است. اگرکودک عادت کند با گريه امتيازي را که از او دريغ کرده ايم به دست آورد ،اگر کودک راعادت بدهيم تا در آغوش ما در حين راه رفتن بخوابد يا چنانچه عادت کند همواره از دستما با روشهاي بازي کردن غذا بخورد ،... در تربيت او راه را به خطا رفته ايم .اولاما نمي توانيم به اين عادتهاي او براي هميشه عمل کنيم لاجرم زماني مي رسد کهمجبوريم جلوي او بايستيم .آنگاه ضربه اي که از اين طريق به او وارد مي کنيم خود اثربدي در راه تربيت او و شکل گيري رابطه عاطفي او با ما خواهدگذاشت .گذشته از اينبراي ترک يک عادت قوي ،کودک بايد به اندازه لذتي که از آن عادت برده است در ترک آنسختي بکشد تا به ترک عادت راضي شود و اين منصفانه نيست .
لازم است کودک در مسير يک زندگي طبيعي پيشبرود و در چهارچوب خانواده ،آزاد و رهابزرگ شود .ما تنها بايد در کنار او حضوريبا هوشمندي و محبت داشته باشيم و به قول برخي بزرگان روانشناسي براي آنکه کودک ماتربيت شود از تربيت کردن او دست بکشيم!نيازهاي طبيعي کودک رابراورده کنيم بدون آنکه براي او محدوديتي ايجاد کرده و يا قوانيني تعيين کنيم .کودکتاب پيروي از قوانين را ندارد .اگر بعضي محدوديتها براي حفظ جان او ضروري است بدونآنکه براي کودک دستور العملي را تعيين کنيم به طريق طبيعي محدوديت را ايجاد کنيم .مثلا اگر خطر سقوط در پله وجود دارد نبايد با داد و فرياد و يا ترساندن کودک ازچيزهاي وهمي، او را از نزديک شدن به پله ها بر حذر داريم بلکه با قرار دادن يک مانعمثل نرده ،او را محافظت کنيم .
اگر دستهايکثيفش باعث آلودگي مبلها مي شود ،محل غذا دادن به کودک را تغيير دهيم نه اينکه اورا مجبور کنيم سر جايش ميخ کوب بنشيند که اين کار ملازم خشونت و آزار به کودک خواهدبود
وقتي اصرار داريم کودک به دستورات ما عملکند يکي از اين دو حالت بوجود مي آيد؛يا آنکه کودک شخصيت ضعيفيدارد و مي پذيرد، و به اين ترتيب ضعيفتر و ترسوتر بارمي آيد و در زندگي آينده نيزهمواره تابع ديگران خواهد بود؛ يا اينکه نمي پذيرد و مدام با ما درگيري پيدا مي کندو ما مجبوريم دائم بر خشونت خود بيفزاييم که از اين طريق کودکي عصبي تربيت خواهيمنمود.
لذا چنانچه مي خواهيد برخي چيزهاي خوب مثلنظافت را به کودک بياموزيد تنها کاري که مي توانيد بکنيد اين است که خودتان نظيفباشيد. کودک با ميل شديد به تقليد ،آن را به خوبي خواهد آموخت .مثلا قبل از خوردن يک بسته پفک ،يک زير انداز پهن کنيد.نه فقط براي کودک بلکه برايخودتان هم اين کار را انجام دهيد .کودک عادت خواهد کرد مواظب تميزي فضاي اطراف خودباشد .
اگر کودک غذا نمي خورد بايد غذا را تغيير داده يا بدون اينکه درک کند ما اصراربه خوردن او داريم غذا را مطابق سليقه ي کودکانه اش تزيين نماييم يا در حين بازي بهبهانه بازي به او غذا بدهيم .اما مواظب باشيم که کودک متوجه نيت اصلي ما نباشد وتنها اقدام ما را بازي فرض کند ،او نبايد براي غذا خوردن از والدين خود امتيازيبگيرد .نهايتا هم بايد بپذيريم که بعضي از کودکان کم خوراک تر از بقيه هستند اجباربه تغذيه، اثر تربيتي منفي دارد اما رها کردن کودک نيز درست نيست کودک وقتي سرگرمبازي مي شود غذا را فراموش مي کند و ممکن است دچارسوءتغذيه شود.
بنابراينانضباط و محبت نبايد مانع همباشند.در محبت کردن هوشمندي و درايت لازم است . گاهي ممکن استوالديني به جهت آنکه مي خواهند محبت کنند ،در تمامي کارهاي کودک دخالت کرده و کودکيوابسته و ضعيف ،يا خودخواه و زياده طلب بار بياورند و گاهي ممکن است والديني برايپرهيز از اين بحرانهاي تربيتي راه را به عکس بروند به اين معنا که نيازهاي طبيعيکودک را براورده نسازند و يا اينکه زندگي و بازي و رفتارکودک رابا قوانين ومحدوديتهاي زيادي در آميزند که موجب آزار رواني کودک و عصبيت و پرخاشگري، و يا ضعفو ترسويي او بشوند گاهي نيز مشغوليت بيش از حد والدين و يا عدم رغبتشان به بچه داريباعث مي شود کودک به کلي رها گردد.