در مورد اينکه چرا در اغلب خانوادههاي امروزي، فرزندسالاري باب شده است؛ آقاي دکتر فدايي و خانم دکتر رازجويان به تفصيل صحبت کردند. من هم در تاييد صحبتهاي دکتر فدايي، به نقش پررنگ تربيت در اين مورد تاكيد ميکنم و از پدرومادرهايي که حس ميکنند همه درآمدشان، برنامهريزيها و تصميمگيريهايي که براي خانواده دارند، بايد فقط حول محور بچهها باشد و کمکم خودشان را به عنوان مرد يا زني که نيازهايي دارد و بايد خواستههاي خود را هم اجابت کند، فراموش ميکنند،..
درخواست ميكنم حتما در افکار و شيوه مديريت زندگيشان تجديدنظر کنند. به نظر من جلوي اين ضرر را از هر جايي بگيرند، فايده است. گمان نکنيد چون از اول بناي تربيت را اشتباه گذاشتهايد و هيچ مهارتي در فرزندپروري نداشتهايد و حالا کودک 7 سالهتان خود را رييس خانواده ميداند، مسووليتپذير نيست و تحمل شنيدن نه ندارد، بايد بسوزيد و بسازيد. شما نه فقط به خاطر خودتان و اينكه بتوانيد از زندگي کنار همسر و فرزندتان لذت ببريد، بلکه به خاطر آينده کودک دلبندتان بايد از همين امروز رويه تربيتيتان را عوض کنيد. آينده بچهاي که «نه» نشنيده باشد، رو به تباهي است. بعضي از اين بچهها که در خانواده سالار هستند و خودمحور بار ميآيند به سمت انواع بزهکاري ميروند و با قلدرياي كه پدر و مادر خريدارش بودند، سعي ميکنند در جامعه قانونمند هم کار خود را پيش ببرند ولي با در بسته مواجه ميشوند و به محض برخورد با اولين در بسته، چون تحمل ناکاميها را ندارند، به سمت اعتياد ميروند. بعضي از آنها هم به بزهکاري روي نميآورند اما از بس ناتوان هستند و در خانواده براي زندگي قانونمند و سازگار کردن خود با محيط آموزش نديدهاند، آينده خوبي ندارند و هرگز خوشبخت نخواهند شد. اين بچهها اصلا رشد سالمي ندارند. والديني كه به دليل ناآگاهي يا بينياز دانستن خود از فراگيري مهارتهاي فرزندپروري يا بهدليل سرکوب شدن نيازهاي ارضانشده دروني و شکست در نقشهاي ديگر زندگي از جمله همسر بودن تصميم ميگيرند فرزندشان را باري به هر جهت بار بياورند و خود را با افتخار سهلگير مينامند، بايد بدانند بزرگترين نعمت را که همان توانايي سازگاري با محيط و تحمل ناکامي است، از فرزند خود دريغ كردهاند. بچهها بايد از پايان يک سالگي کمکم با ناکاميهاي کوچک مواجه شوند؛ مثلا مادر آبميوه را در ليوان بريزد و به کودک بيقرار که براي خواستهاش دست و پا ميزند، بگويد: «صبر کن! دارم ميارم عزيزم!» کمي که بزرگتر شد، ميتوان از او خواست شعر کوتاهي بخواند تا برايش شيرکاکائو درست شود يا... با اين روشها بچه بهتدريج معناي صبر و تحمل براي رسيدن به خواستهها را ميفهمد و تمرين ميکند؛ اما والديني كه در خانوادهشان فرزندسالاري حكمفرماست، اين کار را نکردهاند و حالا با بچهاي مواجهاند که تا به حال نه نشنيده و هيچ دستوري به او داده نشده است.
«آداب تربيت» اين هفته 10 نکته براي آداب دستور دادن صحيح دارد که از همه والدين، بهخصوص آنهايي که بحث تشويق و تنبيه اصولي را پيگيري ميکنند، ميخواهم به دقت اين نكتهها را بخوانند و تمرين کنند. اگر روش دستور دادن صحيح نباشد، گاهي خودمان زمينه سرپيچي بچهها از دستورها را فراهم ميکنيم:
1. دستور بايد محترمانه و امري باشد: «علي جان! لطفا بشين»، «لطفا آروم صحبت کن»
2. رفتار مثبت را در جملهاي کوتاه و مثبت بگوييد. اين جملههاي منفي اشتباه هستند: «جيغ نزن»، «غذاتو نريز روي زمين».
3. با جمله پرسشي، دستور ندهيد وگرنه حتما با نافرماني مواجه خواهيد شد. جمله بايد امري باشد مثلا معلوم است كه سوالي مثل «دلت ميخواهد بروي مسواک بزني؟» جوابش نه است! بنابراين بگوييد: «عزيزم! برو مسواک بزن وقت مسواکه.»
4. بيش از حد دستور ندهيد؛ فقط در مواقع ضروري با جمله امري کوتاه خواستهتان را بگوييد وگرنه به بچه پيام ميدهيد دستورات شما لازمالاجرا نيست. برخي والدين مانند صداي سوتي آزاردهنده که همواره در هياهوي پسزمينه خانه شنيده ميشود، مدام دارند دستور ميدهند و بچهها به اين صداي سوت يکنواخت عادت ميکنند و هيچ تقصيري ندارند اگر دستورات آنها را اجرا نميکنند.
5. دستوري بدهيد که اجراي آن در حد توان کودکتان باشد. والدي که دستورهاي سخت که در توان بچه نيست ميدهد، درواقع يک والد آگاه و مادر يا پدر کافي نيست زيرا بايد توانايي کودکمان را به عنوان يک آدم منحصربفرد در نظر بگيريم نه اينکه بگوييم هر بچه
6 سالهاي ميتواند فلان کار را انجام دهد. اگر دستور سخت ميدهيد، بايد دو پيامد متصور باشيد؛ يا بچه از آن سرپيچي ميکند يا با وجود همه تلاشش از پس انجام کار برنميآيد که اين نيز به مرور زمان به اعتمادبهنفس بچه صدمه ميزند چون خود را ناتوان مييابد.
6. دستور بايد عادلانه باشد.
7. اگر تا حالا اهل دستور دادن نبودهايد، با دستورات کوتاه کاملا بجا شروع کنيد. يادتان باشد دستور بايد در زمان مناسب داده شود. فکر کنيد بچه از صبح منتظر بوده کارتن دلخواهش پخش شود و درست همان لحظه شما بگوييد: «پاشو يک بسته نان بخر!» يا «سطل زباله رو ببر پايين!» مسلم است كه ميگويد نه و سرپيچي ميکند. در اين مورد شما مقصر هستيد که دستور را در زمان نامناسب دادهايد.
8. دستوري که قابل پيگيري نيست، ندهيد. شما در آشپزخانه مشغول کاريد و به بچه دستور ميدهيد: «بستنيات را تميز بخور!» مدتي بعد ميآييد و ميبينيد همه بستني را روي زمين ريخته است.اينجا که امکان نظارت مستقيم و پيگيري نداشتهايد، دستور دادن غلط بوده است.
9. دستورات مبهم ندهيد. بچهها معناي کنايه را نميفهمند. آنها تفکر عيني دارند. مثلا اگر ليوان شير را به او بدهيد و بگوييد: «ببينم ميتوني بريزي زمين يا نه!» کاملا غلط است و بچه قطعا منظور واقعي شما را نميفهمد.
10. دستور نبايد با آزار هيجاني کودک همراه باشد. به كار بردن جملههايي مثل: «با اين غذا خوردنت يک روز دق ميکنم. درست بخور!» يا «پدرت سکته ميکند با اين نمرههات؛ درس بخوان!» اشتباه است. گاهي هم بلافاصله بعد از اينکه بچه را دعوا کرديد و او هنوز تغييرات هيجاني دارد، شروع ميکنيد به دستور دادن! صدور اين دستورها هم عادلانه نيست و ضمنا در زمان نامناسب صادر شدهاند و علاوه بر اين، همراه با آزار هيجاني بچهها هستند. پس نبايد انتظار اجراي آنها را داشته باشيد.