از آفات بزرگی که در زندگی ما انسان ها فراوان دیده میشود، آفت تکلّف است. وقتی کاری را که میتوان به راحتی و آسانی انجام داد، با مشقّت و سختی همراه میکنیم، در حقیقت خود و دیگران را به سختی انداختهایم. تولید شرط های خیالی و وَهمی و کش دادن عرض و طول کارها، یعنی افتادن به دام خطرناک تکلُّف!
ما، در جریان زندگی دنیایی خود به صورت طبیعی و معمول با گرفتاریهای فراوانی روبهرو هستیم. چقدر نابخردانه است اگر خود نیز با عدم پایبندی به قواعد خِرَد، کار را بر خویش سختتر کنیم.
تکلّف، فرصت سوز است، عمر را بر باد میدهد؛ امکان موفقیّت را کاهش میدهد، دلسردی و افسردگی را دامن میزند، سرمایهها را نابود میکند و زندگی را به کام آدم تلخ میسازد. به همین خاطرپیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) از تکلّف پیشگان اعلام بیزاری میکند و صف خود را از آنان جدا میسازد: «وَ ما اَنا منَ المُتَکَلِفینَ»1
با نگاهی به زندگی خود و اطرافیانمان مصداق های به کار بردن این واژه را به راحتی پیدا خواهیم کرد. اما مبحثی که قصد داریم در این مقاله به آن اشاره کنیم مسئله تکلف در امر تربیت و پرورش فرزندان می باشد.
با پر رنگ شدن این مهم که با توجه به شیوه فرزندآوری خانواده ها، شاهد کم شدن و پیر شدن جمعیت در سال های آینده خواهیم بود، سیل مقاله ها با مضمون آسیب شناسی ها و راه گشایی ها منتشر شد، اما موضوعی که اکثرا در این سبک مقاله ها مورد اغفال واقع شده است، این واقعیت می باشد که تکلف به خرج دادن در امر پرورش و در تربیت فرزندان یکی از دلایل مهم در کراهت داشتن بعضی از خانواده ها در داشتن فرزند دوم یا سوم یا .. می باشد.
در این که، توجه به امر تربیت و اهتمام ورزیدن به این موضوع امری شایسته و ضروری می نماید، بحثی نیست؛ اما همگان با اندکی تأمّلی متوجه می شوند که: انجام دقیق، مُتقَن، منظّم و با کیفیت هر کار، با پیچیده کردن، سخت کردن و تکلّف، زمین تا آسمان متفاوت است.
اتفاقی که در اکثر قریب به اتفاق خانواده های امروزی در حال روی دادن می باشد این است که معمولا بعد از مدت طولانی تری نسبت به خانواده های قدیمی تصمیم به مادر و پدر شدن می گیرند. و با توجه به این که معنای افراد از واژه ی رفاه به کلی تغییر کرده است ، از همان اوان که متوجه می شوند در ماههای آینده صاحب فرزند می شوند سعی در ایجاد لوازمات رفاه این کودک که عضو جدید این خانواده و نیز اجتماع است، دارند.
قطعا با نگاهی به اطرافیان خود شاهدان بسیاری بر این مثال ها خواهید آورد؛ فراهم کردن اتاق برای هریک از بچه ها، تجهیز کردن اتاق نوزاد جدید با بیشترین تعداد و بالاترین مدل اسباب بازی ها، تهیه نمودن بیش از چندین دست لباس متناسب با سنین مختلف کودک و فصل های مختلف سال برای کودکی که به طور سریع در حال رشد می باشد، فراهم کردن هر آنچه که کودک می خواهد، بردن کودک به آتلیه و تهیه عکس های فانتزی و حتی آماده کردن سرمایه لازم برای کلاس های آموزشی او در سنین مختلف! و این ها تنها تعدادی از مواردی است که در اکثر مواقع جزو تکلف های تربیتی خانواده ها محسوب می شوند.
در واقع پدر و مادر امروزی با فراهم کردن رفاهی که در اکثر مواقع بسیاری از آنها ضرورت چندانی ندارند، بذر صفت پر توقع شدن کودک را از همان ابتدا در او می افشانند و همان طور که کودک بزرگ تر و بزرگ تر می شود میزان خواسته های او نیز بزرگ تر می شود و ان زمان است که پدر و مادر درگیر گره ای که خود با دستان خود زده اند می شوند
مادر امروزی با توجه به اینکه شرایط متعدد دست به هم داده اند که فکر چند فرزند داشتن را به کل از سر خود بیرون کند، تمام توان و توجه خود را که می توانسته چندین فرزند را حمایت کند، برای همین یک فرزند صرف می کند. و این خود چرخه ی فکری را در افراد ایجاد می کند با این مضمون که: یک فرزند زحمت بسیار دارد پس چند فرزند هرگز و از طرفی هم چون چند فرزند هرگز پس تمام توجه برای یک فرزند و البته این شیوه تربیتی علاوه بر این که برای خانواده و بالاخص مادر زحمت هایی بیشتر از ضرورت ایجاد می کند، برای فرزندان که در آینده ای نزدیک وارد اجتماع خواهند شد نیز مخاطرات متعددی را به بار خواهد آورد.
اینکه کودک توجه کامل والدین به خصوص مادر را برای تربیت عاطفی کامل خود نیاز دارد، بحثی به جا و منطقی می باشد اما نکته محل ایراد توجهات غیر لازمی است که اکثرا از طرف مادران امروزی به فرزندشان مبذول داشته می شود تا جایی که حتی نگران زمین خوردن های معمولی کودک تازه به راه افتاده خود می شوند و به دلیل این نگرانی جلوی راه رفتن کودک را می گیرند!! و با نگرانی های نا به جای خود نه تنها جلوی رشد طبیعی کودک را می گیرند بلکه باعث ایجاد زحمت های غیر معمول برای خود نیز می شوند.
چقدر لازم به نظر می آید که گاهی پدر بزرگ مادر بزرگ ها که معادن تجربه به حساب می آیند؛ برای پدر و مادر های امروزی بگویند از شیوه های تربیتیشان در قدیم؛ که توانسته اند چندین فرزند شایسته را به جامعه تحویل دهند، بدون اینکه خودشان را درگیر تکلف ها کنند.
در عین علاقه به فراهم کردن رفاه برای فرزندانشان، توانستند رفاه در حد توانشان را به جای در دسترس یک فرزند قرار دادن در اختیار چندین فرزندشان قرار دهند و با این کار نه تنها در اکثر موارد در تربیت فرزندان خللی وارد نشد که حتی امری مثبت برای تربیت آنها محسوب شد.
در عین برخوردار بودن احساسات مادرانه و نگرانی های طبیعی به کودکان خود اجازه دادند تا خودشان به تدریج با زندگی و مراحل آن آشنا شوند.و این چنین بود که مادر بزرگ های ما توانستند نسبتا موفق تر از مادران امروزی عمل کنند.