ترس از تاريكي شايعترين وحشتي است كه كودكان هنگام شب و تاريكشدن هوا تجربه ميكنند. بچهها معمولا بين 4 تا 5 سالگي با اين ترس طبيعي مواجه ميشوند و شيوه برخورد والدين با آنها در چگونگي كنار آمدن با موضوع و گذر از اين دوره طبيعي رشدي بسيار مهم است...
علت شايع اين ترس، تحولاتي است كه در روند رشد فكري بچهها بعد از 3 سالگي ايجاد ميشود؛ يعني دنياي فانتزي قوياي كه بچهها دارند و در اين دنيا اشياء و شخصيتهاي خيالي را ميپرورانند باعث ميشود شب هنگام و با تاريك شدن هوا، همان موجودات جذاب كه در روز باعث لذتشان بوده يا در كارتونها شخصيت موردعلاقهشان، مخوف بهنظر برسد. درك احساس بچهها و توجه به اينكه حس ترس آنها واقعي است، نكته مهمي است كه والدين نبايد فراموش كنند. گفتن جملههايي مثل «ترس نداره، خجالت بكش» و... يا بدتر از آن تنبيه كودكان و فرستادنشان به مكانهاي تاريكي مانند انباري، حمام و...، اين دوره گذراي ترس را ريشهدار ميكند. متاسفانه برخي والدين از اين نقطه ضعف كودك براي تنبيه او و كنترل بدرفتاريهايش استفاده يا بهتر بگوييم سوءاستفاده ميكنند. گاهي علت ايجاد ترس از تاريكي كودك همزمان شدن تاريكي هوا يا برق رفتن ناگهاني با صداهاي مهيب است؛ صداهايي مثل رعد و برق باعث ميشود كودك تصور كند اين وقايع همزمان رخ ميدهند بنابراين به دنبال تاريكي دچار اضطراب و منتظر ميشود ناگهان صداي مهيب و مخوفي بشنود.
در بچههايي كه زمينه اضطراب دارند يا والدين با آنها بدرفتاري ميكنند، گاهي اين ترسها تا بزرگسالي هم ادامه پيدا ميكند. پسربچه 5 سالهاي به دليل درگيري والدين و بدرفتاري آنها، ترس از تاريكي برايش دردسرساز و راهي بيمارستان شده بود. او به محض خاموشي برقها، جيغ و فرياد راه ميانداخت و ميگفت قورباغههاي بزرگ سبزرنگ، زبان بلند و صورتي رنگشان را درميآورند و به من نگاه ميكنند. والدين نهتنها به اضطراب و ترس او بيتوجه بودند، بلكه تنبيهاش هم كرده بودند.
واكنش و رفتار درست والدين در مقابل كودكي كه از تاريكي ميترسد، بايد اينطور باشد:
«ميدونم كه ترسيدي، بيا بريم ببينيم چه چيزي تو را ترسانده!» با روشن كردن چراغ و بررسي هر شيء و حتي سايههايي كه در تاريكي ايجاد ميكنند، به فرزندتان آرامش و اطمينان خاطر بدهيد هر آنچه در روز و روشنايي وجود دارد، در شب تاريك هم هست. سايهبازي كردن در اتاق تاريك يا نيمهتاريك نيز براي گذر از دوره ترس بچههاست.
اگر خود شما يا همسرتان از تاريكي ميترسيد، امكان دارد كودك اين رفتار نامناسب شما ترس را به بچهها هم القا كند بنابراين به درمانگر مراجعه و اين ترس را كه جزو اختلالهاي اضطرابي است، درمان كنيد. درمان اصلي ترسها، از هر نوع باشند، حساسيتزدايي تدريجي است. درمانگر از شما ميخواهد تصور كنيد در جاي تاريكي هستيد و كمك ميكند در ذهنتان به چيزهاي قشنگ، آرامش و سكوت نهفته در تاريكي بينديشيد. با اين تمرين روزي ميرسد كه در محيط تاريك واقعي هم بتوانيد بر ترس خود غلبه كنيد. اين ترس در كودكان بايد تا دوره دبستان از بين برود وگرنه ديگر جزو پديدههاي رشدي و طبيعي نيست و به بررسي نياز دارد.
اگر كودك شما خوابهاي ترسناك يا كابوس ميبيند و از آن ميترسد مثل پسركوچولوي 5 سالهاي با نام اميرمحمد كه مادرش به ما پيامك داده، كافي است مانع حرف زدن او و تخليه هيجانهايش نشويد. اگر صبح روز بعد ميخواهد درباره كابوسش بگويد، هم شنونده باشيد تا شايد بتوانيد موضوع و علت اصلي كابوسها را از همين طريق پيدا و رفع كنيد. افكار و احساسات سركوبشده معمولا در روياها نمود پيدا ميكنند. بچه 5 ساله تفاوت خواب و واقعيت را ميداند اما اگر براي كودك زير 3 سال اين اتفاق بيفتد، قضيه متفاوت خواهدبود. بچههاي زير 3 سال تفاوت خواب و واقعيت را نميدانند و حتي بعد از باز كردن چشمها و در حالي كه در آغوش شما هستند، حس ميكنند همچنان خواب هستند به همين دليل امكان دارد جملههايي مانند «نه! نميخوام خرسم را به علي بدهم.» بگويد و با گريه حتي دستش را دراز كند كه خرسش را بگيرد. او را در آغوش بگيريد، ببوسيد و بگوييد: «خواب ديدي عزيزم!» تدبيري بينديشيد در قصههايي كه در طول روز برايش ميخوانيد با مفهوم خواب ديدن و تفاوت آن با واقعيت تا حدي آشنا شود. بهتر است كابوس ديدن و وحشتهاي شبانه بچهها را با نگاه وسواسگونه ننگريد و اجازه دهيد اين اختلالهاي خواب طي شوند، مگر اينكه تكرار شوند و زندگي شما را مختل كنند اما در مورد اختلالهاي اضطرابي و ترسهاي مختلف لازم است حتما بررسي انجام و عكسالعمل مناسب و به موقع نشان داده شود تا اين ترس و اضطرابها ريشهدار نشود.