. دروغ بزرگی بگویید
خانمی تعریف می کرد: «هر وقت می خواستم دختر دوساله ام، کلوئی، را به منزل پرستار بچه ببرم شروع به نق زدن می کرد و از ماشین پایین نمی آمد. یک روز خانه مجاور را نشان دادم و به او گفتم که آنجا مهد کودک است و مسئول آن غارنشین وحشتناکی است که در پیام بازرگانی Geico بازی کرده. دو انتخاب داری. یا همین الان از ماشین پیاده می شوی و به خانه پرستار بچه می روی یا به مهد کودک آن غارنشین می روی. کلوئی سریع به سمت منزل پرستار دوید. ولی هفته بعد پرستار از من پرسید آیا این نزدیکی ها مهد کودکی می شناسم. چون کلوئی دائماً از آن حرف می زند. توضیحش برایم خیلی وحشتناک بود و حالا کلوئی فکر می کند که همه پرورشگاه ها توسط غارنشینان اداره می شوند. حالا اگر قرار باشد او را به مهد کودک بفرستم، تو دردسر بزرگی افتاده ام!»
راه بهتر:
دروغ های کوچک در نظر اول بسیار وسوسه کننده به نظر می رسند. شاید هم گاهی با گفتن این دروغ ها اتفاق خاصی نیفتد. یک خانم دیگر تعریف می کرد که فرزندش از یک دلقک محلی به نام ماکارونی می ترسید. هر وقت بچه اذیت می کرد مادرش می گفت: «باید برم ماکارونی رو بیارم!» و بچه فوراً غذایش را می خورد یا سر وقت به رختخواب می رفت. ولی همانطور که در مورد فوق هم گفته شد، تاکتیک ترساندن بچه گاهی برای خودتان دردسر ساز می شود. پس بهتر است راستش را بگویید و با بچه صادق باشید. مثلاً در مورد فوق بهتر بود مادر به فرزندش می گفت: «می دانم گاهی دوست نداری بروی پیش پرستار بچه. من هم گاهی دوست ندارم بروم سر کار.» بهتر است با بچه همدردی کنید.
2. عقب نشینی کنید.
می خواهید راهی به شما معرفی کنیم که فرزندانتان دیگر هرگز به شما گوش ندهند؟ آنها را تهدید کنید، ولی هرگز تهدیدتان را عملی نکنید. خانمی می گفت: «برای بازی دخترم اِلا را به منزل دوستم برده بودم و آنجا یک دختربچه بود که هر چیزی که الا برمی داشت از او می گرفت. مادرش به او می گفت "اسباب بازی را به الا پس بده وگرنه آن را ازت می گیرم" و برمی گشت و به صحبتش با من ادامه می داد. و بدین ترتیب وقتی الا اسباب بازی دیگری برمی داشت او آن را از الا می گرفت.»
راه بهتر:
خوب نیست آدم بده شویم، ولی اگر بچه کاری می کند، باید عواقبش را هم بپذیرد. اینکه مکرراً بچه را تهدید کنید باعث نمی شود که از کار بدش دست بردارد. در این صورت بچه فکر می کند "مامان که نمی آید دعوا کند، پس به کارم ادامه می دهم."
در عوض به بچه هشدار دهید و اگر آن کار را ادامه داد، سر موقع عاقبت آن کار را نشانش دهید. اگر ادامه داد، بچه را بردارید و آنجا را ترک کنید. دفعه بعد، فقط یک تذکر برایش کافی خواهد بود. مثلاً کافی است بگویید "دیدی آن دفعه که این کار را کردی، بلند شدیم رفتیم؟ اگر این دفعه هم تکرار شود زود می رویم خانه."
3. با پدر بچه هماهنگ نباشید.
خانمی به نام پولی تعریف می کرد که وقتی با شوهرش جیم و بچه هایشان بیرون می رفتند، به بچه ها می گفتند که باید حرف گوش کنند وگرنه چیزی برایشان نمی خرند. پولی می گوید: «متأسفانه شوهرم زود تسلیم می شود و همیشه حتی وقتی بچه ها حرف گوش نمی کنند، هرچه می خواهند برایشان می خرد.»
راه بهتر:
با آنکه جیم نمی خواست تلاش های پولی را دست کم بگیرد، ولی در واقع کارهایش چیزی جز دست کم گرفتن پولی نبود. اگر بچه هایتان حرف گوش نمی کنند باید هر دوی شما به آنها واکنش نشان دهید و بدین ترتیب فقط یکی از شما همیشه آدم بده نمی شود. اگر هم شما و شوهرتان تنبیه های متفاوتی در نظر دارید، اشکالی ندارد، ولی نشان دهید که کاری که بچه می کند سزاوار تنبیه است. همیشه برای بچه لیستی از قوانین تهیه کنید و گزینه های مختلفی پیش رویش بگذارید.
4. به بچه رشوه دهید.
لیز ساموئل تعریف می کرد: «دختر دو ساله ام، ایزابل، همیشه در غذا خوردن اذیت می کرد. یک بار به او گفتم اگر ناهارش را تمام کند به او شکلات می دهم.» این جایزه کار خودش را کرد و ایزابل همه غذایش را خورد. ولی برای شام درخواست جایزه دیگری کرد. حالا هر وقت به او می گویم باید غذایش را تمام کند، یا شکلات می خواهد یا آب نبات. از آن گذشته، فقط یک تکه از غذایش را می خورد و سپس جایزه اش را می خواهد.
راه بهتر:
اشکالی ندارد که گاهی در آستینمان یک جور رشوه داشته باشیم – چیزهایی مثل رفتن به فروشگاه، یک کارتون یا هر چیز دیگری. ولی کارشناسان تأکید می کنند که تقویت رفتار خوب، روش بهتری است. پس بجای آنکه بگویید "اگر امروز خانه مامان بزرگ بچه خوبی باشی، برایت اسباب بازی می خرم" بگویید "از اینکه خانه مامان بزرگی بچه خوبی هستی به تو افتخار می کنم". و هرگز قدرت ناامیدی را دست کم نگیرید وقتی می گویید "خیلی ناراحتم که کادوی بابا را شکستی" چون بچه احساس بدی درباره رفتارش پیدا می کند و با آنکه آن لحظه حس بدی پیدا می کنید ولی با این حرف، بچه وجدانش بیدار می شود.
5. قوانین خودتان را بشکنید.
وقتی برندان دو ساله کارهایی مثل برداشتن سوئیچ ماشین یا انداختن کتاب ها از قفسه کتاب انجام می داد مادرش روی دستش می زد و با صدای خشنی می گفت: "نکن". در آن لحظه این کار جواب می داد. تا وقتیکه برندان به مهد کودک رفت. هر وقت کسی اسباب بازی اش را برمی داشت، برندان روی دستش می زد و معلمش متوجه این موضوع شد. مادرش بالاخره فهمید که وقتی خودش و شوهرش روی دست بچه می زدند، دیگر نمی توانند بگویند این کار او با دوستانش بد بوده است.
راه بهتر:
بچه ها نه تنها ادای شما را در می آورند، بلکه رفتارهای بد شما را نیز تقلید می کنند. سوزی هم با همین مسئله مواجه شد. پسر دو ساله اش ویلیام می دانست که پرت کردن اسباب بازی در خانه ممنوع است. ولی وقتی یک روز پدرش برای آنکه اسباب بازی را از وسط اتاق بردارد، آن را به داخل اتاق پرت کرد، در واقع قانون خودشان را شکست و بچه این موضوع را درک می کند.
6. کنترلتان را از دست بدهید.
نگهداری از بچه های بیش فعال صبر زیادی می خواهد. ولی گاهی اوقات هم گابریل در سر و کله زدن با بچه دو ساله اش کم می آورد. یک بار او در پایان یک روز خسته کننده کنترلش را از دست داد و سر دخترش داد زد. بعد به اتاقش رفت.
راه بهتر:
وقفه دادن فقط برای بچه ها نیست. گاهی بزرگترها هم باید همین کار را بکنند. گاهی به خودتان استراحت دهید و به اتاق دیگری بروید. نفس عمیق بکشید و تا ده بشمارید. اگر نمی توانید فرزند کوچکتان را در اتاق تنها بگذارید با هم به اتاق دیگری بروید. تغییر منظره بدهید. این برایتان خوب است. اگر همسر یا دوستتان در خانه است، از او بخواهید یک مدت کوتاه از او نگهداری کند تا کمی هوا بخورید. بچه ها در عاصی کردن بزرگترها استادند. یک هشدار به آنها بدهید، اگر لازم است تنبیهش کنید و بیرون بروید تا هر دویتان آرام شوید.
7.زیاد منتظر شوید.
خانمی می گفت: «یک بار با دختر دو ساله ام در ترافیک گیر کرده بودیم و او شروع کرد به بیقراری و سعی کرد از صندلی اش بلند شود. من که از ترافیک کند و از دنده یک و دو کردن خسته شده بودم، به او گفتم اگر سر جایش ننشیند و کمربندش را نبندد، شب برایش قصه نمی خوانم. این تکنیک همیشه وقتی به او می گویم مسواک بزند جواب می دهد. ولی تا شب خیلی مانده بود و این تهدید تقریباً بی معنا بود. دخترم به بازی کردن با کمربندش ادامه داد و شب وقتی این قضیه را به او یادآوری کردم، تقریباً دیگر معنایی نداشت و بیهوده بود.
راه بهتر:
بچه ها یک ساعت بعد از کار بدشان دیگر یادشان نمی آید چه کرده اند، چه برسد به روز بعد. اگر می خواهید عواقب کار بدش را به او نشان دهید، باید در اسرع وقت این کار را بکنید. اگر فرزندتان با اسباب بازی به سر دوستش می زند، نگویید که فردا او را از بازی محروم می کنید، اسباب بازی را از دستش بگیرید.
8. هی حرف بزنید... حرف بزنید و ... حرف بزنید
خانمی می گوید: «شوهرم همیشه برای دخترمان سخنرانی می کند که اگر برود بخوابد فردا انرژی لازم برای بازی کردن در خانه مامان بزرگش را دارد ... فلان و فلان... با آنکه صحبت کردن و قانع کردن بچه همیشه وسوسه کننده است، ولی زیاد حرف زدن گاهی بیهوده است.»
راه بهتر:
بچه ها، بزرگسالان کوچک نیستند. توضیحات طولانی سرشان را درد می آورد و دیگر گوش نمی دهند. جملات کوتاه به او بگویید تا منظورتان را سریعاً برسانید. سعی نکنید در مورد مضرات شکلات و آبنبات برایش سخنرانی کنید، فقط بگویید: "قبل از شام آبنبات نخور." البته باید حرف هایتان مناسب سنش باشد. کلماتی بکار نبرید که او اصلاً معنایش را نمی داند.