اين روزها نه تنها براي شما مادر و پدر ايراني، بلکه در تمام دنيا، آنچه گم شدهاست و کمتر يافت ميشود، اقتدار والدين است. والديني که به سبب محبت و دلگرمي بي حدو حصر به کودک يا دلايلي که در اين مقاله ذکر ميشود، جايگاه خود را از دستدادهاند. حالا بعد از گذر عمري کوتاه، از اعمال بي حساب و کتاب خود پشيمان اند؛ولي ديگر پشيماني سودي ندارد. پس بهتر است تا کار از کار نگذشته، نوع فرزند پرويخود را بيابيد و در صورت لزوم آنرا ارتقاء دهيد.
کارشناسان خانواده در تمام دنيا، سبکهاي فرزند پروري را به گونههاي مختلف طبقهبندي کردهاند. خوب است در اين مجال کوتاه، بيابيم که سبک و روش رفتار ما در زندگي - به خصوص در مقابل فرزندان - در کدام دستهبندي روانشناسان قرار دارد؟
برآنيم تا در اين مقاله مطابق با معيارها و ملاکهاي فرهنگي، رواني، اجتماعي وديني خانوادههاي خود، 6 سبک زندگي را مورد بررسي قرار دهيم و حاصل تربيت اينخانواده را اينگونه بشماريم :
افراد ناسازگار و خودراي
اولين سبکي که مورد بررسي قرار ميدهيم، خانوادههاي سهلگيري هستندکه اجازهي هر کاري را به فرزندشان ميدهند و آنها را در محدوديت خيلي کمي قرارميدهند. حاصل تربيت اين نوع خانوادهها، افراد ناسازگاري هستند که قابليت اجتماعيخيلي کمي دارند، احترام به ديگران را نياموختهاند، بسيار خودرأي و يک دنده هستند وبر رفتار خود کنترل ندارند.
اين نوع تربيت، بابهنجارترين سبک فرزند پروري است. والدين در مقابل خواستههايفرزندانشان «نه» نميگويند. اين بدان علت نيست که خواستار آزادي و تجربه آموزيفرزندانشان هستند، بلکه به خاطر سستي اراده و ضعف در اقتدارشان ميباشد. اينخانوادهها از لجبازي، اصرار زياد و غرغر کردن بچههايشان ميترسند.
اينگونه است که «فرزند سالاري» حکمفرما ميشود. اين نوع خانواده، بچههاي لوسو مغروري تحويل جامعه ميدهند؛ که قدرت سازگاري با محيط را ندارند و در مدرسه وجامعه و ازدواج و شغل خود بي ترديد دچار مشکل خواهند شد.
افراد سربهراه و بيابتکار
دومين نوعي را که مورد بررسي قرار ميدهيم، نقطهي مقابل آنچه دربالا ذکر شد ميباشد. اين نوع فرزند پروري، سبک مستبدانهاي است که شعار «اين است وجز اين نيست» را سرلوحهي خود قرار ميدهند.
فرزندان اين سبک، افرادي هستند که مدام خود را با ديگران مقايسه ميکنند. دروجود اين افراد، ابتکار و خلاقيت کور شده است.
والدين در اين سبک، مدام در تلاش اند تا قدرت و تسلط خود را حفظکنند و هيچگاه با فرزندان خود مشورت نميکنند. اين گونه خانوادهها، خانوادههاي «خودکامه» اي هستند که بيشتر در خانوادههاي «شهري» قديم و «روستايي» امروزي ديدهميشوند
در کل ميتوان گفت : اين روش، عبارت است از «محدود کردن، تنبيه کردن، دستوردادن، بها دادن به کار و تلاش نه خلاقيت و فکر، حداقل مبادلهي کلامي و کنترل».
جالب است بدانيد تربيت شدگان اين سبک، معمولاً مورد قبول جامعه هستند و اکثريتآنها از انحرافات اخلاقي به دورند. ميتوان گفت تربيت در اين نوع سبک، 40 تا 50درصد تأثيرگذار است. علت چيست؟ واضح است : زندگي با همراهيِ مدام زور و ترس وتنبيه. دست قدرتمندي که اجازهي بالا آوردن سر را نميدهد. سري که حق ندارد دو قدمآن طرف تر را ببيند و تجربه کند و خلاق شود و ...
تازه به دوران رسيدهها
در اين سبک، خانوادههاي بي بند و باري قرار دارند که به زندگيخودشان اهميت بيشتري ميدهند. اينان در امور فرزندان دخالت نميکنند.
اين خانوادهها، تازه به دوران رسيدههايي هستند که ناگهان پول هنگفتي از طريقارث، يا فروش مزرعههاي روستايي، يا از طرق ديگر به دست آوردهاند و خود را در آنگم کردهاند. والدين در اين سبک، در پي خوشگذراني خود هستند و فرزندانشان را باکيفي پر از پول رها کردهاند. اين فرزندان به راحتي به مکانهاي پرخطر اخلاقي رفت وآمد ميکنند و هيچ راهنما و دلسوزي ندارند.
حاصل تربيت اين نوع سبک را ميتوان اينگونه برشمارد : خويشتن داري کم، کنارنيامدن با مسئلهي استقلال، قابليت اجتماعي کم.
اطاعت از روي ترس و احترام
اين سبک فرزند پروري، مخصوص خانوادههايي است که اقتدار را همراه با نوعي ترس بهفرزندان خود منتقل ميکنند. حريمي آغشته از «ترس و احترام»، فاصلهي والدين وفرزندان را در بر ميگيرد. اين شيوه مخصوص پدرهايي است که مقدم بودند و پسرها، حقبرداشتن قدمي جلوتر از پدر را نداشتند.
پدرهاي قديم، نه تحصيل کرده بودند نه از اصول روان شناسي سر درمي آوردند، وليحرفشان نزد فرزندان خريدار داشت. . اگر پدر 1 بار حرفي ميزد، فرزند آن حرف را تا 30 سال آويزهي گوش ميکرد؛ اين روزها اگر پدر بيچاره 30 بار يک حرف را بزند، فرزند 1 بار هم بدان عمل نخواهد کرد.
اين شيوهي تربيت در جامعهي امروزي که روند تربيت لطيف شده است و از «ترس» خبرينيست، کاربردي ندارد. اين روزها عصر منطق و دليل است. اين روزها کارشناسان تلويزيونبا محبت بسيار با فرزندان ما صحبت ميکنند. اين روزها مجريهاي ماهوارهها قربانصدقهي جوان ما ميروند. اين روزها تربيت لطيف شدهي رسانهها، جايي براي اقتداروالدين نميگذارد. اين روزها بچهها ياد گرفتهاند به جاي «چشم» بگويند : «چرا».
نگارنده به هيچ وجه منکر دليل و منطق و شک و سوال نيست، بلکه مدعي است که هيچچيز را نبايد چشم و گوش بسته پذيرفت؛ ولي اين را به خوبي ميداند که اغلب والدينخير و صلاح فرزندشان را ميخواهند و گاهي آنچه در خشت خام ميبينند، جوان در آينهنميبيند.
افرادي به سردي «غرب»
اين سبک را ميتوان خانوادههاي «دموکرات» يا «مساوات طلب» ناميد. دراين گونه خانوادهها، افراد همپاي? والدين خود هستند و تفاوتي از لحاظ نقشي کهايفا ميکنند وجود ندارد.
در اين خانوادهها پدر، توصيهي اخلاقي ميکند ولي در قبال گوش دادن يا گوشندادن فرزندشان عکسالعمل خاصي نشان نميدهند. جوان در اين نوع خانوادهها درسراشيبي انحطاط فرو ميرود و والدين تنها به تذکر زباني بسنده ميکنند. والدين آنقدر سرد و بي تفاوت هستند که ترجيح ميدهند به جاي آنکه تجربهي خود را در اختياراو قرار دهند، خودش سرش به سنگ بخورد و تجربه کسب کند.
اگر مشورت خواهي از نوجوان، با رهبري مدبرانه همراه باشد، سببميگردد آنچه مدنظر والدين است از زبان فرزند شنيده شود و عمل گردد
اينگونه خانوادهها در کشورهاي غربي بيشتر از کشور ما ديده ميشود. بهتر استهميشه حد تعادل را در پيش گرفت : نه مثل اين نوع سبک، سرد و بي تفاوت، نه مانندبرخي خانوادههاي ايراني که تمام آرزوها و آمال به دست نياورده ي خود را درفرزندانشان ميبينند.
افراد متکي به نفس و مسئوليت پذير
آخرين و بهترين سبکي که مورد بررسي قرار ميدهيم، سبک «قاطع و ايمانبخش» نام دارد. در اين نوع خانوادهها والدين و فرزندان روابط صميمي و مستحکمي باهم دارند. قوانين شناخته شده است و افراد متکي به نفس و خودمختار بارمي آيند. تذکرو نصيحت، تنها در شرايط خاص و بزنگاه، با در نظر گرفتن تمامي جوانب صورت ميگيرد. والدين در کنار خانواده حضوري فيزيکي و رفاقتي دارند.
در اغلب اين خانوادهها رفاه مطلق حکمفرما نيست. اينان معتقدند فرزندشان بايدسيراب از محبت باشد، ولي لزومي ندارد که از امکانات هم سيراب گردد؛ زيرا آشنايي باسختيها و راه مقابله با آنها را عامل پيشرفت فرزندشان ميدانند.
والدين قاطع و صميمي در اين خانوادهها، سکّان کشتي زندگي را در طوفان حوادث بهدست ميگيرند، مدبرانه تدبير ميکنند، قاطعانه تصميم ميگيرند و پشتوانهي محکميميگردند براي اهالي خانه؛ الگوي مقتدري ميشوند براي فرزندان و مايهي افتخار ومباهات خانه.
شور و مشورت واقعي در اين نوع خانواده به چشم ميخورد. اگر والدين اظهارنظريميکنند، با اقامهي برهان و دليل آن را پشتيباني ميکنند، تا فرزندان آنرا با ميلو رغبت بپذيرند. اگر مشورت خواهي از نوجوان، با رهبري مدبرانه همراه باشد، سببميگردد آنچه مدنظر والدين است از زبان فرزند شنيده شود و عمل گردد.
در کل ميتوان سبک مقتدرانه را اينگونه برشمارد : تشويق به استقلال همراه بامحدوديت بر رفتارها، مبادلهي کلامي زياد، گرمي و دلسوزي.
اينک که سبکهاي مختلف فرزند پروري در کشورمان را مورد بررسي قرار داديم، جايخود را بيابيد و در ارتقاء آن بکوشيد.
شايد به اميد حق، اسوهي حسنهاي باشيم براي دلبندانمان.