برخي والدين براي اينکه فرزندشان را به کاري وادار و يا از کاري نهي کنند، روش تنبيه را در پيش مي گيرند. اين روش ممکن است مانند يک مسکن ،موقتي پاسخگو باشد اما درمان کننده نيست و اثرات زيانباري دارد که در بسياري مواقع غير قابل جبران است. تاثيراتي چون ايجاد روحيه ي رياکاري،ديگرآزاري و گوشه گيري در کودکان از آن جمله است.
تنبيه بدني بچه ها را به حيله گري و ربا کاري سوق مي دهد.
هر کسي مايل است به نوعي از نظر ديگران مقبول باشد و ديگران محترم بشمارندش و در مجموع او را تاييد کنند. از اين رو بعضي ها بنا به موقعيّت و اقتضاي زمان، بدون داشتن عقيده اي خاص فقط به جهت خوشايند اطرافيان دست به اعمالي مي زنند که خود به آن کار اعتقادي ندارند. اين افراد که به علّت ضعف شخصيّتي و احساسات دروني چنين رفتاري را پيش مي گيرند نهايتاً آدم هاي ريا کار و حيله گري هستند که به هر حال دير يا زود افشا مي شوند.
ريشه ريا کاري و حليه گري را به طور کلي بايد در دوران طفوليت و نهايتاً در شرايط محيطي جستجو کرد. طفلي که تنبيه شده باشد مي خواهد حرکتي کند که هم مطلوب واقع شود و هم مصون بماند.
ريشه ريا کاري و حليه گري را به طور کلي بايد در دوران طفوليت و نهايتاً در شرايط محيطي جستجو کرد. طفلي که تنبيه شده باشد مي خواهد حرکتي کند که هم مطلوب واقع شود و هم مصون بماند. لاجرم به حيله متوسّل مي شود و طريقي را پيش مي گيرد که ظاهراً هيچ منافاتي با خواسته بزرگ ترها ندارد. او اطرافيانش را به اين ترتيب فريب مي دهد و از اين رهگذر تا آنجا که هوش و فراستش او را ياري کند، بهره مند مي شود. تزوير و ريا کاري نيز او را لحظه اي رها نمي کند و مي کوشد تا با وارونه جلوه دادن واقعيت به دروغگويي پناه ببرد.
تنبيه بدني بچه را به سمت ديگر آزاري مي کشاند.
کودکي که در خانه تحت سلطه بزرگ ترها قرار مي گيرد، مادري که از برخوردهاي خشن همسرش عذاب مي کشد، کارمندي که در هر موقعيتي از رئيش سرزنش و توبيخ مي بيند، کارگري که با کارفرمايش در تعارض است و از کردار و گفتار او هميشه در خشم است، معلمي که در تکاپوي معاش به هر دري که مي زند نوميد مي شود، بيماري که از بهبودي قطع اميد کرده و بسياري از اين موارد، جملگي عواملي هستند که مي توانند ديگر آزاري را در انسان موجب شوند. همه اين گونه افراد حرص و غضب خود را متوجه زيردستان مي کنند.
بچه ها هم وقتي مي بينند به خواسته هايشان توجّهي نمي شود و در اثر سهل انگاري و اغلب بي جهت مورد تنبيه قرار مي گيرند سعي مي کنند داد خود را از دوستان و همبازي هاي خود و يا از برادر و يا خواهر کوچک تر بستانند، يا حتي در مواردي دست به تخريب بزنند، وسايلي را بشکنند، در و پنجره را به هم بزنند و کودکي که مي بيند پدر و مادرش بين او و ديگران تبعيض قايل مي شوند، به روش هاي مختلف مي کوشد تا بچّه هاي ديگر را به طرق گوناگون اذيّت کند، چنگ به سر و صورت شان بزند، اسباب بازي هايشان را به هم بريزد و لباس هايشان را در اين گوشه و آن گوشه پنهان کند... تکرار اين اعمال بي شک در طفل يک انبساط روحي ايجاد مي کند که البته موقتي است و براي تداوم آن مي کوشد به عملش ادامه دهد، و چون هر عملي که دوام پيدا کند عادت مي شود لذا لذّت قبلي خود به خود از بين مي رود و شخص يک بيمار واقعي از آب در مي آيد که مدام بايد به اين و آن آزار برساند.
تنبيه بدني کودک را گوشه گير مي کند.
کودکان علاقه دارند تا پر جنب و جوش، با تحرّک، شاد و خرسند باشند و بازي و تفريح کنند. کودکي که تنبيه مي شود برخلاف ميل باطني اش گوشه گيري و انزاوا را به عنوان يکي از راه هاي فرار از تنبيه انتخاب مي کند و در نتيجه رنجور و دلمرده و پژمرده مي شود. اگر کودک تند خويي هاي اوليا و مربيان خود را مغرضانه بداند، نه تنها رفتارش عوض نمي شود بلکه به رفتار ناخوشايند خود آشکار و پنهان ادامه مي دهد و به طور طبيعي انگيزه تنبيه شدن در او تقويت مي شود. در اين طور موارد والدين نبايد بين او و ديگر اعضاي خانواده تبعيض قايل شوند، زيرا کودکي که در خانواده دچار اين احساس شود و اين خوي و هنجار را پيدا کند، به تدريج خود خور و تودار و منزوي مي شود و خود را عنصري جدا و منفک از خانواده مي پندارد. رابطه اوليا با کودک بايد صميمي باشد و از مهر و محبت طبيعي (و نه مبالغه آميز) به او نيز دريغ نشود. کودک اگر حس کند که ديگران با حسن نيت با او رفتار مي کنند طبعاً مي کوشد تا مفيد واقع شود و شخصيت مثبتي از خود ارائه دهد. به همين منظور در مواردي که فراخور ذهن و درايتش باشد مي توان با او مشورت کرد و نظرش را پرسيد. اگر اعتمادش را جلب کنيد، بي شک در انجام کارهايي که به او محول مي شود پيشقدم خواهد شد، و از اين بابت احساس خوشايندي به او دست مي دهد، چون مي بيند که به عنوان يک انسان با او رفتار مي کنند و به حساب مي آورندش.
به طور معمول، روش غلط در تعليم و تربيت باعث مي شود تا کودک نه تنها در خانواده بلکه در محيط مدرسه نيز انزوا طلب شود. مربيان موظفند با همه کودکان رفتاري مساوي داشته باشند. همه بچه ها بايد مورد اعتنا قرار گيرند. هيچ بچه اي نبايد از محبت آموزگار محروم باشد. معلم وظيفه شناس مي داند که محيط کلاس را بايد طوري بسازد که طفل ضعيف نيز در خود آن اشتياق را پيدا کند تا بتواند به سطح همکلاسي ها برسد. معلم مجاز نيست با بچه اي که حافظه و درکش به دلايلي شکوفا نشده بدرفتاري کند و او را از محبت محروم سازد، حتي بچه هاي تنبل نيز اگر محيط را مناسب تشخيص دهند مي کوشند تا ضعف خود را جبران کنند و فاصله ايجاد شده بين خود و ديگران را از بين ببرند. اگر معلم از طريق محبت و فداکاري نتواند اين خلا را پر کند طبعاً کودک با همکلاسانش فاصله احساس مي کند و به زودي منزوي و گوشه گير مي شود، و اين خلاف روش هايي است که امروزه در دنياي ما براي تربيتي مفيد مورد تاييد است.
فرآوري : داودي
بخش خانواده ايراني تبيان