کار دشوار ما والدین این است که فرزندمان را به دلیل همان کسی که هست دوست بداریم و آنچه را که باید در او تغییر کند نیز از یاد نبریم و حتی در مواقعی که رفتارش را اصلاح میکنیم، به وجودش عشق بورزیم.
از وجودش شاد باشید یکی از عوامل مهم در رشد کودکان این است که از وجودشان شاد باشیم و لذت ببریم. هر روز به فرزندتان یادآور بشوید، چقدر خوششانس هستید که پدر یا مادر او هستید و بگویید که نمیتوانید کس دیگری را به اندازه او دوست داشته باشید به او توجه کنید توجه خود را با صدای بلند بیان کنید: «مدت زیادی است که مشغول ساختن آن برج هستی.»، «مثل اینکه توپ بازی را خیلی دوست داری و تو را به وجد میآورد.». نکته در این است که شما رفتار فرزندتان را ارزیابی نمیکنید، بلکه به او اجازه میدهید تا بداند، شما او را چگونه میبینید و میپذیرید. با پذیرش کارهایی که انجام میدهد و واکنش او به دنیای اطرافش، این پیام را به او میرسانید. عینک خوشبینی بزنید وقتی فرزندتان رفتار ناخوشایندی نشان میدهد، به یاد بیاورید که نقاط ضعف هر کس، آن روی نقاط قوتش قرار دارد. برای مثال وقتی فرزندتان نمیتواند در برابر بیاحترامی برادرش خشم خود را کنترل کند، میتواند در آینده مبارز مشتاقی در برابر بیعدالتیها باشد، یا وقتی پسرتان وقتش را بیهوده تلف میکند، این امر میتواند نشانه قوه تخیل قوی او باشد و در آینده به رماننویس فوقالعادهای تبدیل شود. اوضاع را از دیدگاه او بنگرید شاید رفتار فرزندتان شما را آزار دهد، اما اگر از دیدگاه او به موضوع بنگرید، مسلماً میتوانید او را بهتر درک کنید. اگر فرزند بزرگترتان، خواهر یا برادر کوچکترش را کتک میزند، هر کاری از دستتان برمیآید انجام بدهید تا از وقوع دوباره آن اتفاق جلوگیری شود. از جمله اینکه آنها را با هم تنها نگذارید. در عین حال او را تنبیه نکنید، چون از ترس اینکه مبادا شما را از دست بدهد، حالت تهاجمیتری پیدا میکند (از آنجا که او بر این باور است که برایش جایگزینی پیدا کردهاید، او را باید ببخشید تا به این فکر نیفتد که دیگر در قلبتان جایی ندارد). پس با او ارتباطی دوباره برقرار کنید، تا احساس کند عشق شما، از بین رفتنی نیست. با این کار ترس او را از بین میبرید و عشق او به خواهر یا برادر کوچکترش فرصت شکوفایی پیدا میکند. همدلی کنید وقتی بچهها بزرگتر میشوند، یا حضورشان نزد ما کمتر میشود، برقراری ارتباط با آنها مشکلتر میشود، اما هر وقت فرزندتان حرفی میزند، بدانید فرصت عالی بهدست آوردهاید تا با او ارتباط برقرار کنید. فقط با او همدلی کنید: «ناامید به نظر میآیی.»، «به نظر میرسد میخواستی...»، «خیلی هیجانانگیزه، اینطور نیست؟». وقتی از احساس فرزندتان استقبال کنید، به او کمک میشود تا بتواند آنها را کنترل کند: «از اینکه نمیتوانی با بچههای بزرگتر بازی کنی، اشکالی ندارد. رفتن به رختخواب آن هم موقعی که بچههای دیگر هنوز بیدار هستند، مشکل است. بگذار یک کتاب داستان دیگر برایت بخوانم تا احساس بهتری پیدا کنی.» به او بیاموزید که با مشکلاتش کنار بیاید از کودک بپرسید که آیا برای کنترل اوضاع نظر خاصی دارد یا نه؟ با این کار به او کمک میکنید تا خودش را کاملاً عقب نکشد. برای حل مسایل، با هم به گفتوگو بنشینید و کمک کنید تا بتواند مشکلاتش را تحت کنترل بیاورد. حرفهای مثبت و امیدوارکننده بزنید، تا او احساس تنهایی نکند و برای حل مسایل دشوار او را خوشبینتر کنید. برایش توضیح بدهید که همه تغییر میکنند و وقتی بزرگتر شویم بهتر میتوانیم خودمان را کنترل کنیم. بچهها باید بدانند که اشتباه میکنند بچهها، رفتار کودکانه دارند، چون هنوز کودک هستند و این دلیل بر آن نیست که وقتی بزرگ شدند، فرد خلافکاری خواهند شد. بچهها باید بدانند که اشتباه میکنند، چون انسان هستند و هنوز کودک، نه به این دلیل که بد هستند. «میدانم که موقع عصبانیت سر دوستت داد زدی، اما منظوری نداشتی. البته خیلی سعی کردی که عصبانی نشوی. من هم موقعی که هشت سالم بود به سختی میتوانستم خشم خودم را کنترل کنم. هرچه بزرگتر بشوی بهتر از عهده این کار برمیآیی.» واکنشهای خودتان را به عهده بگیرید بعضی وقتها این موضوع که رفتار فرزندمان باید تغییر کند برایمان روشن و واضح است، در حالیکه شاید همان رفتار، همسرمان را آزار ندهد. بچههای پرانرژی در بعضی خانوادهها مورد قبول عدهای هستند و بعضی دیگر را خسته میکنند. بیشتر اوقات استرس ما موجب میشود واکنش بیش از حد از خودمان نشان بدهیم. سعی کنید به جای انتقاد، جملههایتان را با «من» شروع کنید: «میبینم که خیلی سرحال هستی و میخواهی ورجه و ورجه کنی. من خستهام و کمی بداخلاق. این سروصداها برای من خیلی زیاد است. میخواهی به حیاط یا پارکینگ بروی و آنجا بازی کنی؟» به خودتان نگاه کنید بعضی اوقات رفتاری که از فرزندمان سر میزند و ما را خسته و عصبانی میکند، در خودمان نیز وجود دارد، اما ما آن را نمیپذیریم. اگر بر این باور هستید که فرزندتان لجوج است، باید ببینید در برابر کدامیک از اعضای خانوادهاش مقاومت میکند. برای جنگ قدرت دو نفر لازم است اگر ما خودمان بتوانیم رشد کنیم و بالنده بشویم، مشکل فرزندمان هم بهتدریج از بین میرود. کودکی خود را به یاد بیاورید شما در کودکی چقدر آسیبپذیر بودید؟ چقدر دلتان میخواست کسی به شما توجه کند یا ارزش بگذارد؟ فرزندتان هم به این مسایل نیاز دارد. نقش شما بر روان فرزندتان بیشتر از آن است که برایش فقط یک الگوی زندگی باشید. حرفهایی که اکنون به او میزنید در آینده به ندای درونی او تبدیل میشود. اگر همیشه نگران هستید که آیا فرزندتان به اندازه کافی خوب است یا نه؟ او خودش همیشه نگران این موضوع خواهد بود. حال اگر او را همانطور که هست بپذیرید و به او کمک کنید تا دید مثبتی به خودش داشته باشد، او در راه درست قرار میگیرد تا بتواند چالشبرانگیزترین خصلتهای شخصیتیاش را کنترل کند. مهمتر اینکه او احساس میکند بهخاطر کسی که هست دوستش دارید. او قلبی بزرگ خواهد داشت و میتواند عمیق عشق بورزد و آن را دریافت کند.