91/09/18
شاعر: مولوی
در دفتر سوم(ص518) مولوی اشاره دارد به اینکه: انسانی که مزد کار خودش را دریافت نکند میل به کار کردن نخواهد داشت،همچون کودکی که پیچ پیچ به مکتب می رودواکراه دارد از رفتن،چون علّت وسود رفتن به مکتب را نمی داند. در هر کار و کسب و پیشه ای انسان باید علاقه و ذوق و شوق به آن داشته باشد .چه بسا پیش می آید که هدف از انجام کار و فعالیّتی برای استادان و مربیان شناخته شده و معلوم است ولی شاگردانشان تمایلی به انجام آن فعّالیت ندارند به خاطر اینکه هدف و نتیجۀ کار برایشان ناشناخته است.پس از این شعر مولوی استفاده میشود که اول باید هدف و فلسفۀ هر آموزش و هر کاری برای نو آموزان تشریح شود و سپس به آموزش پرداخته شود. همچنین است حال شخصی که با اکراه عبادت می کند چون لذت مناجات با پروردگار را درنیافته است.وفقط اولیاء خداوند وخواص بندگان خدا هستند که واقف هستند به اسرار وبا جان ودل عبادت می کنند.
جمله در زنجیر و بیم وابتلا می روند این ره به غیر اولیا
می کشند این راه را بیگانه وار جز کسانی واقف اسرار کار
جهد کن تانورتورخشان شود تا سلوک وخدمتت آسان شود
کودکان را می بری مکتب به زور زانکه هستند از فواید چشم کور
چون شود واقف به مکتب می رود جانش از رفتن شکفته می شود
می رود کودک به مکتب پیچ پیچ چون ندید از مزد کار خویش هیچ
چون کند در کیسه دانگی دستمزد آنگهان بی خواب گردد،شب چو دزد
جهد کن تا مزد طاعت در رسد بر مطیعان آنگهت آید حسد
(ائتیا کرها)مقلد گشته را (ائتیا طوعا)صفا بسرشته را
بس محب حق به اومید وبه ترس دفتر تقلید می خواند به درس
وآن محب حق زبهر حق کجاست که زاغراض وزعلت ها جداست
|